اين روزها فكري كه از همه بيشتر به ذهنم خطور مي كنه استفاده بهينه از زندگيه گرچه در ايران اين امكان عملا وجود نداره به عنوان مثال در شهر بزرگي مثل تهران كه اندازه دو سه كشور اروپايي وسعت داره حتي يك مركز تفريحي وجود نداره تمام تفريحات مردم فقط در رفتن به پاركها و خيابان گردي خلاصه مي شه ، با سهميه بندي بنزين هم عملا" سفر به فراموشي سپرده شده و خلاصه اينكه گذران عمر به شكل كنوني و بدون تفريح سنگين به نظر مي رسه ! تا حالا اين سوال را از خود پرسيده ايد كه جز پروراندن مكنونات ديني قدمي جهت پروراندن جسم و روح ما ايرانيها برداشته شده است يا نه ؟ دين در واقع همه چيز را در اين كشور تحت شعاع خود قرارداده ، در هر قدمي و هر نظري يك چيز سنگيني مي كند و آن خط قرمزي است كه همه موارد را تحت تاثير خود قرار داده ، محدوديتي كه دين با اين تفاسير جديد بر سر راهمان قرار مي دهد در بسياري مواقع آزار دهنده است با اين تفاصيل در اخبار مي آيد و از قول مسئولين مي خوانيم كه سطح توقعات مردم بالا رفته ! اما تا به حال مردمي به اين نجيبي ديده بوديد ؟ مردمي كه هرچه بر سرشان مي زنند سكوت اختيار مي كنند سر به زير و نجيب ، آدم واقعا" دلش مي سوزد ! چه بر سر اين مردم آمده است .... با قديمي ترين دوستم مهدي بعد از مدتها قرار گذاشتم همديگر رو ببينيم ، فاصله محل كارمان از هم پياده 5 دقيقه است اما مشغله كاري و موارد ديگري كه همه به آن گرفتارند اجازه ديدار نمي داد تا اينكه عزم جزم شد و ساعت 5 بعداظهرقرار ملاقات مقدور گرديد ، شركت ساختماني باكلاسي بود به قول خودم تر و تميز بود ، مهدي در حال طراحي براي ساخت ويلا در يك زمين قناص بود ، طبق معمول قصد رفتن به استخر كرديم و راه افتاديم در اولين استخر با كلمه پر است براي سانس بعد بياييد مواجه شديم در دومين استخر با كلمه فقط براي عضوهاست مواجه شديم و سومين استخر كه مربوط به وزارت دفاع بود با كلمه رزرو است روبرو شديم در اين استخر با صحنه اي جالب توجه مواجه شدم آخوندي بدو بدو كنان از ماشين پياده شد و به قول مهدي گماشته اش ساك مايو و وسائلش را از پشت سر حمل مي كرد تا اين صحنه رو ديدم به مهدي گفتم برگرد بريم بابا اين استخر ، استخر نيست خلاصه عطاي استخر رو به لقايش بخشيديم و يك نيمكت چوبي در پارك و گفتگوي نيم ساعته اي را به رفتن استخر ترجيح داديم . پ . ن : شعار سال 1386 - نون خشك بيار ، ايرانسل ببر .
Labels: اجتماعی