<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

انوشه انصاري
وبلاگ اولين فضانورد زن ايراني - انوشه انصاري

Labels:

اصغر آقا

يكي از سايتهايي كه به شخصه مشتري دائمي آن هستم و سالهاست آن را مي خوانم سايت آقاي هادي خرسندي است كه قبلا" در آدرس هادي سرا و فعلا" در آدرس اصغر آقا مسائل روز را در قالب طنزهايي تلخ اما با بيان شيرين و بصورت شعر و نثر و مقاله ابراز مي نمايد ، در سالهايي كه به علت سانسور شديد حتي روزنامه ها و نشريات و از جمله نشريات طنز از گردونه خارج شده اند وجود اينگونه اشخاص و سايتها برايمان غنيمتي است تا ضمن آگاهي از مسائل و اخبار روز و البته با دلي دردمند‌ ، لبخندي هم بر گوشه لبانمان نقش ببندد ، براي ايشان آرزوي سلامتي و بهروزي و كمال تشكر را دارم .

پ . ن : فيلتر شكن

Labels:

اكبر آقا

بعد از پنج شش ماه كه در بيمارستان و خونشون با مرگ دست و پنجه نرم مي كرد و در اين مدت يكدونه پسرش اكثر مواقع بالاي سرش از پدر مراقبت مي كرد چند روز پيش خبر فوتش رسيد ، ديديد كه وقتي كسي فوت مي كنه يهو كلي فك و فاميل پيدا مي كنه برادرا و خواهرا و كساني كه يادشون رفته بود همچين كسي رو دارند يدفعه بالاي سر مرحوم جمع مي شن كه بعضي ها مثلا" براي اداي وظيفه مي آيند بعضي ها هم با دل سوخته ! بعضي هنوز هم تنفر تو چشماشون موج مي زنه بعضي با چشمهاي اشك آلود !! مادر بزرگم صداش مي كرد داداش ، منو و مامانم صداش مي كرديم دائي جون بزرگه ، بقيه بهش مي گفتن اكبر آقا ، اما يكي از بستگان كه اومده بود وقتي مي خواست ازش نام ببره مرتب مي گفت ميت ، انگار نه انگار كه اون براي خودش كسي بوده ! پروژه هاي راه سازي زيادي رو به پايان رسونده بود ، هروقت سراغش رو مي گرفتيم مي گفتند تو فلان جاده است و داره كار مي كنه با هفتاد سال سني كه داشت هنوز در خودش نسبت به مشكلاتي كه ناخواسته گريبانگيرش شده بود احساس وظيفه مي كرد و بعد از حدود پانزده سالي كه از فوت همسرش گذشته بود هيچ وقت به خودش اجازه تجديد فراش نداد ! عاشق ريش پرفسوريش بودم با اون پيپي كه معمولا" گوشه لبهاش بود وقتي لباس مي پوشيد انگار شيك پوش ترين آدمي را مي ديدم كه وجود داره ، خدايي هيكل ورزشكاري رديفي هم داشت هميشه ماشين شاسي بلند سوار مي شد و عاشق صداي حميرا بود ، دست خيليها رو گرفته بود و از زمين بلند كرده بود حلال مشكلات خيليها بود كه بعدا" حتي هيچ وقت بزرگ منشي او را بروي خودشان هم نياورند ، ولي خودش هميشه هشتش گرو نهش بود ، مرد بود ، آرام و متين و موقر و شايسته بزرگترين تقديرهايي كه هيچ وقت از او نشد و خلاصه هر چي تعريف كنم كم گفتم ، كساني كه دوستش داشتند در فوتش خيلي درد كشيدند از اين مي گذرم كه بر سر مراسم و تشييع و تدفين هر كس نظري داشت كه اگر اينطور باشد بهتر است ، اگر آنطور باشد بهتر است ، راهي بهشت زهرا شديم بدترين قسمت ( غسالخانه ) بدترين صحنه هايي كه يك انسان غافل را مي تواند هوشيار كند البته اگر قابليت هوشيار شدن را داشته باشد ! صحنه هاي غريبي مي ديدم يكي داشت از مرده اش كه مرده شور ها داشتند مي شستنش با دوربين فيلمبرداري سوني فيلم مي گرفت ! بوي كافور فضاي غم انگيز آنجا را پر كرده بود ! اما اين صحنه ها براي مرده شور ها ظاهرا"‌ زياد هم ناخوشايند نبود حتي گاهي بر پشت شانه هم مي زدند و با هم دو تا شوخي هم مي كردند شايد هم به اين طرف شيشه كه صاحب مرده ها به تماشا ايستاده بودند مي خنديدند !!! خلاصه اكبرآقا را آوردند و تحويل دادند و ما او را به سمت ماواي هميشگي اش تشييع كرديم و به نوبت ايستاديم تا نوبت به ما برسد دختري در مرگ مادر جوانش شيون مي كرد و پدري در مرگ پسر جوانش و ... بهرحال عزيزمان را با احترام به خاك سپرديم و گرچه مطمئن بوديم با كارهاي خيري كه از او سراغ داشتيم ، با شريانهاي حياتي كه او در دل اين سرزمين ساخته و من و شما از آن گذر مي كنيم و ... برايش آرزوي مغفرت كرديم و فاتحه اي بر روحش فرستاديم و يقين دارم كه هيچ گاه فراموشش نخواهم كرد چون مهر آن عزيز هنوز در قلب ما مي تپد .

Labels: ,


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved