<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

آسمون آبی نیست

برنامه در شهر چند شب پیش صحنه ای رو نشون می داد که یک 206 سفید از بالای پل پرت شده بود پایین و مادر و دو تا از بچه های کوچکش فوت کرده بودند ظاهرا یک پراید که متعلق به آژانس بوده و تابلوش هم زیر پل افتاده بوده از سمت راست 206 داشته سبقت می گرفته که سپر عقبش به سپر جلوی 206 گیر می کنه و 206 تعادلش رو از دست می ده و بعد از شکستن گارد ریل پل به پایین می افته و راننده پراید هم متواری می شه ... مردمی که تو صحنه بودند با اورژانس تماس می گرفتند و خبری از آمبولانس نبود که البته با مدیر اورژانس که صحبت می کردند می گفت ظرف 12 دقیقه آمبولانس رسیده ولی مردم از زمان وقوع حادثه تا زمان رسیدن اورژانس رو 42 دقیقه عنوان می کردند و بیمارستان مدرس هم که در نزدیکی محل حادثه بود آمبولانس نداشت که مردم دو تا پرستار رو به محل آورده بودند و مدیر بیمارستان هم با پای پیاده به محل اومده بود این در حالی بود که بچه های کوچک راننده داخل اتومبیل در حال جان دادن بودند بی اختیار نظرم به ماشینهای گشت ارشاد جلب شد که روز به روز افزایش پیدا کرده و جدیدا هم گشت تازه ای جهت تذکر به رانندگان بدحجاب و گشتی هم به نام پلیس سفید برای تذکر انضباط اجتماعی به جوانان راه انداخته اند ، این همه سرمایه جهت خرید ماشینهای ون نیروی انتظامی صرف می شه اما بیمارستانها و اورژانس از داشتن آمبولانس برای نجات جان مردم بی بهره اند .

√ تعطیلات 5 روزه ای در راهه و اگر این روزها به آژانس های مسافرتی داخلی و خارجی زنگ بزنید خواهید شنید که تمام تورها پر شده و مردم باحال ایران تمام تورهای دبی – ترکیه – مالزی – هند – چین - مسکو و حتی اروپایی را رزرو کرده اند و حتی هتل های شمال کشور و هر جای دیگر که به ذهنتان خطور کند پیشاپیش اشباع شده است ماشاءاله به مردم پولدار خوش سفر ایران ! جالبه که با هر کی صحبت می کنی از نداشتن و بی پولی و بدبختی و ... گلایه مند هستند ولی نگو پشت پرده چه خبره ؟؟؟

√ کی گفته مردم ایران بی پولند ؟ اتومبیل های لکسوس که هنوز وارد نشده پرطرفدار شده و همین امروز خودم یکیشون رو دیدم این امر ثروت باد آورده عده ای از مردم رو به خوبی نشون می ده ! جالبه که بدونید اتومبیل لکسوس از 84 تا 164 میلیون تومان قیمت داره که حتی از بنز فول آپشن آخرین مدل که حداکثر 130 میلیون تومان قیمت داره گران تره بهرحال حتما با این وضع اقتصادی که به وجود آمده بزودی اتومبیل های فراری و ... هم وارد خواهد شد چون وقتی بعضی ها یک شبه پولدار می شوند قدرت خرید گران تر از این ها هم دارند .

√ شعبه های آژانس های املاک دبی در ایران شروع به کار کردن شعبه های متعدد آن در مرکز خرید میلاد نور در حال فروش ملک به ایرانیها هستند و شما هم اگر می خواهید در سازندگی دبی و خروج ارز از ایران و واریز به حساب عربها اقدام کنید فرصت رو از دست ندهید ، همه جوره دارند از نقدی تا تمام قسط ، بعد هم نروید هی بگویید خلیج فارس ! کنسرتهای خواننده های لوس آنجلسی را هم دردبی از دست ندهید بروید به جای اینکه ایران را بسازید آب به آسیاب دشمن بریزید .

√ آسمون ، روی خونم آبی نیست – شعله چراغ من آبی نیست – دیگه رنگ عاشقی تو نقاشی آبی نیست – توی جوی کوچه مون آب زلال آبی نیست – ما می خوایم آبی باشیم – ما می خوایم عاشق باشیم ...

√ خواهرجان ماشینش رو تو خیابون پارک می کنه و بعد از برگشت می بینه که جا تره و بچه نیست ! بعد از پرس و جو از پلیس پاسخی می گیره که یا دزدینش یا جرثقیل برده !! علم غیب گفته البته ! بهرحال 80 درصد اطمینان پیدا می کنه که جرثقیل بردش البته اتومبیل رو به فاصله کمی از پارکینگ خونه ای پارک کرده بوده و با توجه به اینکه ماشینهای زیادی جلوش پارک بودن و تابلو حمل با جرثقیل هم 10 متر جلوتر بوده که ایشون ندیده بودش ، ولی به علت اینکه جرثقیل جان این ماشین رو می تونسته راحت تر ببره ماشین ایشون رو برده البته یه پارتی کلفت یه روزه از پارکینگ درآوردش بیرون وگرنه ظاهرا باید دوماه خاک می خورد .

√ بچه وقتی بزرگ می شه و کم کم طرز حرف زدنش اصلاح می شه یه کم جذابیت گفتارش برای پدر و مادر کمتر می شه اما آنی من هنوز با بعضی کلماتش ما رو می خندونه ، مثلا به کته استامبولی می گه : کته پلو – به تام وجری می گه : کام و جری – به تخم مرغ می گه : توخه موگ – به برنده می گه : پرنده ، قبلا ها به پرتقال می گفت : پوتکال – به نارنگی می گفت : ناگینی – به دمپایی می گفت : دگون – به حموم می گفت : امون و ...

√ شاید این لینک برای اونهایی که قصد خرید لپ تاپ داشته باشند بدرد بخوره ...

Labels:

قمردر عقرب

چند وقتی بود احساس تنگی نفس داشتم و تو این سه چهار روز اخیر به اوج خودش رسیده بود و احساس می کردم عزرائیل یه جورایی خفتم رو گرفته و ول نمی کنه با این که سابقه هیچگونه حساسیتی نداشتم و به لطف واکسن آنفولانزا یا دست تقدیر در یک سال اخیر به هیچ گونه بیماری دچار نشده بودم برام قابل تصور نبود که چطوری شد که اینطوری شد ؟!! ولی شد دیگه ! به اصرار همسر محترم تصمیم گرفتم کمی هم برای سلامتی ام خرج کنم ، برای همین راهی بیمارستان دی شدم نوبتم که شد رفتم خدمت آقای دکتر و اون هم بعد از دیدن گوش و چشم و حلق و گوش دادن به ضربان قلب و سایر معاینات فنی و پرسیدن سوالاتی مثل : از کی اینطوری شدی ؟ اضطراب داری ؟ بعضی اوقات دستات نمی لرزه ؟ وقتی دستات می لرزه احساس تنگی نفس می کنی ؟ سیگار می کشی ؟ و سوالات دیگری که به همش بجز کشیدن سیگار پاسخ مثبت دادم ، قصد نوشتن نسخه داشت که به درخواست من که تمایل به گرفتن عکس از قفسه سینه هم داشتم من رو به رادیولوژی فرستاد ، پشت در رادیولوژی که منتظر بودم یک میکروفن توجهم رو جلب کرد حالا تصور کنید اتاق خالی و یک میکروفن بدون صاحب که به کل بیمارستان هم وصله ! صحنه های مختلفی از جلوی ذهنم پلی بک شد و با همسر محترم و آنی کلماتی رو که ممکنه بشه از داخل این میکروفن عنوان کرد رو مرور کردیم مثل دکتر قرمزی به اتاق عمل ... اسم خودم به داخل رادیولوژی و ... همین طور که خودمون رو سرگرم کرده بودیم که نوبتم بشه یک پیرزن خوشگلی رو آورند برای عسکبردای که بعدا" فهمیدم 95 سالشه و همراهانش هم حدود 80 سال رو داشتند به این فکر کردم که بعضی ها چطور دنیا را ول نمی کنند تا خودشون و دیگران را راحت کنند !؟ البته به این هم فکر کردم که این خانم چقدر برای اطرافیانش عزیز هست و چطور هنوز بهش وابسته هستند و می خواهند هنوز سلامتی اش رو بدست بیاره و احتمالا زندگیش چه رمان پیچ در پیچیه ... از قضا کارگر بیمارستان که برانکارد ایشون رو حمل می کرد آدم بذله گویی بود و پیرزن که با زبان بی زبانی به طور نامشخصی حرفش رو به درایورش حالی می کرد هراز گاهی سوالاتی از او می کرد که مثلا خوب می شم ؟ و ایشون در پاسخ ، با خنده البته یه جوری که ما بفهمیم و مریض نفهمه می گفت اگه این دنیا نشی حتما" اون دنیا می شی ... بهرحال با وضعیت و آه و ناله پیرزن و درخواست رادیولوژیست نوبتم رو به اون دادم و کارگر بیمارستان برانکارد رو به داخل اتاق رادیولوژی هدایت کرد و مرتب از رادیولوژیست تقاضا می کرد که عکس این خانم رو سریع تر بگیرد که رادیولوژیست هم به طنز به او گفت که تو هم برو تو ، تا یک عکس دو نفره ازتون بگیرم و بهرحال کار پیرزن تموم شد و آوردنش بیرون و کارگر بیمارستان با خودش می گفت حالا باید ببرمش سی تی اسکن ، هنگام نقل مکان از رادیولوژی به سی تی اس کن کارگر بیمارستان که احتمالا کمی مشنگ بود یا حوادث روزگار او را به این حالت در آورده بود به پیرزن که به پهلو و روی تخت افتاده بود و آه و ناله می کرد و سرم و چسب و هزار کوفت زهرمار دیگه بهش آویزون بود گفت که حجابتو درست کن الان می خوایم بریم تو راهرو و جالب اینکه پیرزن با دست آزادش روسریش رو به جلو کشید و این پایان این صحنه بود ، نوبتم شد و رفتم داخل اتاق رادیولوژی پیراهن رو دراوردم و چونه رو گذاشتم در محلی که دکتر می گفت و نفس عمیقی کشیدم و یه عکس خوشگل گرفتم ، پنج دقیقه بعد عکس حاضر بود و به دکتر نشون دادم و گرچه متخصص نبود ولی گفت چیزی نیست !! و به همون حساسیت و رفع اظطراب با یک آمپول دگزامتازون و پنی سیلین و قرصهایی به نام کلد استاپ و ستیریزین و شربت دکسترومتورفان قناعت کرد ... نسخه رو تهیه و مجدد به بیمارستان مراجعه کردم تست پنی سیلین و بعد دو تا آمپول رو زد و من رو راهی خونه کرد ، لنگ لنگان به سمت ماشین حرکت کردم و بعد خونه ، شب قرص ها رو خوردم و خوابیدم و نصف شب یهو از خواب پریدم ، عرق سردی کرده بودم و یهو عزرائیل رو که فکرش رو تو بیمارستان تجسم کرده بودم رو جلوی خودم دیدم فشارم زده بود زیر نمی دونم 7 البته خونسردیم رو از دست ندادم ، بلند شدم کمی راه رفتم و با شربت آب قند و عرق بید مشک همسرجانم تا حدودی ریکاوری شدم ، الان هم که خدمت شما هستم در نیمچه سلامتی به سر می برم ، مواظب خودتون باشید که مریض احوال نشید دوستان ، با این هوای قمر در عقرب ....

Labels: ,

بیگیر بیگیر

رفته بودیم تجریش بازار قائم ، از اون قسمتی که از طبقه دوم پاساژ می یاد تو خیابون ، بیرون اومدیم که یهو دیدیم یه خانم محترم مسنی به همسر محترم بنده با لهجه می گه ( بیگیر بیگیره ) خنده ام گرفته بود ! گشت ارشاد رو دیدم که اونجا وایستاده بود فاطی کماندو و زینب سگ سیبیل هم لنگاشون رو به اندازه عرض شونه هاشون باز و دستشون رو از پشت به هم گره زده بودند و چشم چرانی می کردند ون نیروی انتظامی هم در حال پر شدن بود !!! خلاصه صحنه درامی بود .

√ خانمی چادری تعریف می کرد : که داشتم از میدون محسنی رد می شدم که گشت ارشاد اونجا وایستاده بود و می گه که همینطوری زل زده بودند به من ! من هم بهشون گفتم : چیه ؟ بیاید منو هم بگیرید ...

√ یه خاطره از دوران دبیرستان بگم : دبیرستان البرز که بودم یه روز نماز جماعت به امامت مدیر مدرسه برگزار می شد اونهم مدیری که مدیرکل آموزش و پرورش هم ازش حساب می برد و از همه بچه ها هم زهر چشم گرفته بود ، از قضا من و سعید (یکی از دوستام) پشت سر ایشون در خط اول نشسته بودیم یکی دو رکعت نخونده بودیم که می ریم سجده و من که دقیقا" پشت سر مدیر و به فاصله کمی از او بودم زودتر سر از سجده بر می دارم و بلند شدن همان و با کله محکم زدن به باسن مدیر محترم همان ! یه تکونی خورد و کمی به سمت جلو شتاب گرفت و من و سعید هم که هم ترسیده بودیم و هم خنده مون گرفته بود زودتر از بقیه نماز و تموم کردیم و فلنگ و بستیم . √ یه خاطره هم از سربازی : خدمت سربازی که بودم با داشتن لیسانس و درجه ستوان دو علاوه بر کارهایی که کمی به رشته ام ارتباط داشت مدتی شده بودم راننده یک گروهبان دوم رسمی شاید ندونید ولی توی سپاه که من خدمت کردم رسمی ها حتی اگر بی سواد و گروهبان باشند بر سربازهای وظیفه تحصیل کرده که حداقل ستوان 3 و حداکثر ستوان یک هستند ارجحیت دارند در این اثنا بعضی اوقات ماشینها رو باید به قسمت لجستیک برای تعمیر می بردیم روزی تعمیرکار در حال تعمیر از من خواسته بود که سوییچ رو باز کنم و من هم از ظن خودم باز کرده بودم که یارو متوجه شد که من سوییچ رو باز نکردم و من مرتب می گفتم بازه ! که یهو برگشت به من گفت مگه تو لیسانس نداری ؟ من هم بهش گفتم چه ربطی داره ؟ لیسانس داشتن با بلد نبودن باز کردن سوییچ این ماشینهای اوراقی .

√ خبری بود که اروپائیان روزی دارند به نام روز همسایگان که ظاهرا همین دیروز بوده و همسایه ها با همدیگر مراوده بیشتری دارند و از اوضاع و احوال هم باخبر می شوند که این روز در ژاپن و تایوان هم مد شده ، اما اگر همچین روزی رو در ایران بگذارند مسلما " با استقبال روبرو نخواهد شد چون اکثرا" سالی یکبار اونهم به زور همدگیر رو می بینند یعنی اصلا" چشم دیدن هم رو ندارند .

Labels: ,

قرمزته

خسته از کار نیمه دوم بازی رسیدم خونه ، پرسپولیس و سپاهان 1-1 مساوی بودند نشستم ببینم بالاخره تیم محبوب پرسپولیس که از کودکی عاشقش بودم ، روی ما رو سفید می کند ؟ که دقیقه 96 بازی با گل سپهر حیدری این اتفاق افتاد و پرسپولیس برای دومین بار قهرمان هفتمین لیگ برتر ایران شد .

پ . ن : سایت رسمی باشگاه پرسپولیس

Labels: ,

اتاق فکر

جامعه در این روزها در رکود کامل به سر می بره و هیچ تلاشی هم برای بیرون آمدن از این رکود توسط مسئولین انجام نمی شه با این اقتصاد بیمار و با این باندهای مافیای که خود به آن اذعان دارند آیا امیدی برای بهبود وضع برای مردم باقی می مونه ؟ این زخم و اوضاع در هم بر هم و این به هم ریختگی اجتماعی حتما به زودی سر باز خواهد کرد . √ صحنه جالبی رو در تلویزیون دیدم رفسنجانی نشسته بود و برای حضار صحبت می کرد که اگر ما مسئولین با هم اتحاد داشته باشیم موفق می شیم ولی اگر به این ترتیب (دستش رو به طرف حضار اشاره می کرد) اختلاف داشته باشید شکست می خوریم . √ سریال خامنه ای کماکان ادامه داره هر شب ساعت 10 الی 11 کل شبکه ها اختصاص به این سریال داره ، هر از گاهی برای اینکه باید محلی باشه تا صحبتها عنوان بشه و شاید از مکانهایی به صورت مخفی بازدید بشه ، خب! این جور سفرها بدرد بخوره ، اما خداوکیلی تا حالا کسی این حافظ و کوروش و داریوش خدابیامرز رو این طور ضایع نکرده بود . √ از اون جا که در اتاق فکرم می شینم و بعضی اوقات به مسائل روزمره فکر می کنم می بینم که این همه محدودیت در روابط زن و مرد فقط سبب دورافتادن مردم از دنیای متمدن امروز می شه ، کشوری هستیم که الان در تمام دنیا انگشت نما شده و همه طور دیگری ما رو نگاه می کنند ، آقای دری هم عنوان کرده این عکس باربی و بت من و اسپایدر من که روی کیف ها هست سبب بعضی مشکلات می شه و خواستار حذف اون از روی کیف و کفش شده یکی از این سایتها خارجی نوشته بود که لازم نیست ایران را بمباران کنیم کافیه که باربی صادر کنیم بهرحال سارا و دارا مثل پسر و دخترهای ایرانی مظلوم واقع شده اند و باربی و کن هم به آنها فخر می فروشند . √ به نظر من باید برای کسانی که افکار قجری دارند مثل بعضی مسئولین و مخصوصا نیروی انتظامی سفرها و تورهای اروپایی و حتی خاورمیانه ای ترتیب بدهند تا چشمشون به دنیای امروز بیشتر باز بشه و ببینند که اونها کجا هستند و ما کجائیم ، شاید آن موقع دست از سر دختر و زن مردم بردارند . √ جای دوری نمی رویم امارات ، مصر ، عراق یا همین عربستان که دین و مذهب رو به ایرانیها تحمیل کردند هم اینطور نیستند ، برنامه های تلویزیونی و نوع زندگی آنها از زمین تا آسمان با ما فرق دارد ، حتی دور افتاده ترین و عقب مانده ترین کشور آفریقائی هم زندگی رو به مردمش این جور سخت نمی گیره و اونها رو تحت فشار نمی گذاره و مذهب و نوع پوشش رو به اونها تحمیل نمی کنه ، در واقع ما شده ایم کاسه داغ تر از آش و دین زرتشت خود را به همین سادگی فروختیم . √ از قول یکی از موسسات آماری ، ایران بعد از گینه و اریتره و زیمباوه رتبه 176 را از نظر تورم در دنیا دارد حتی ایران از دو همسایه اش قطر و آذربایجان به ترتیب با داشتن تورم 12 و 16 درصد تورم بیشتری را به مردمش تحمیل می کند . √ دولت نشان می دهد که به ظاهر سرگرم مهار تورم است ولی در واقع همان قدرت های اقتصادی آمیخته به سیاست نقدینگی را در دست دارند و سبب ایجاد تورم شدید در ایران هستند . √ به قول یکی از این روزنامه ها برنج شده کیلوئی 5 هزار تومان – یک حلب روغن 10000 تومن – گوشت کیلوئی 12 هزار تومن و بنابراین یک قیمه پلو برای چهار نفر حدود 20000 تومن در می یاد !! √ امروز رفته بودم به منطقه پستی و صف طولانی دریافت کالابرگ از اداره پست هم زده بود بیرون و مردم با طمانینه منتظر دریافت کوپن هاشون بودند !! با نفت بشکه ای 125 دلار در چه منجلابی دست و پا می زنیم !! √ خلیج فارس موضوع داغ این روزهاست که از سوی بعضی محافل وسایتها از جمله گوگل خلیج عربی عنوان شده روزنامه نگاری می گفت هیج ملتی را نمی توانید پیدا کنید که کشوری چشم طمع به خاکش داشته باشه و بیشترین مراودات تجاری و توریستی را باهاش داشته باشند !! √ حالم از این اوباما به هم می خوره با این شعار تغییرش آخه یکی نیست به این ریقو بگه که آخه تو در قد و قواره رییس جمهوری هستی ؟ تعجب می کنم از این آمریکایی ها و حتی ایرانیهای مقیم آمریکا که اینقدر طرفدارشن ! من اگر قرار بود در آمریکا بین این دو دمکرات یکی رو انتخاب کنم حتما" اون اوباما نبود ! بهرحال من از الان مک کین رو به عنوان رییس جمهور آمریکا پیش بینی می کنم .

√ یک لینک جالب راجع به فیلم سنتوری .

√ نقاشی آنی – داره کم کم پیشرفت می کنه ...

Labels:

معجزه

زمانهای قدیم یعنی در عهد اسلام و پیش از اسلام کسی می آمد کار شگفت انگیزی انجام می داد و می گفت این معجزه من است و من پیامبر خدا هستم و مردم بهشون ایمان می آورند ، این شکل در جامعه امروزی به نحو دیگری متجلی شده و اون معجزاتی است که رهبران انجام می دهند و کم کم باید باورمان شود که این معجزات ( گران کردن مسکن و اتومبیل و خوراک و پوشاک ) کارهایی است که از عهده هیچکس بر نمی آید ، برای اثبات این مدعا باید عرض کنم که کجای دنیا در مدت محدودی می توان قیمتها را به اندازه 50 درصد و بیشتر بالا برد به نظر من این معجزات باید در کتاب رکوردهای گینس و شاید در بعد فراتری ثبت شود . √ از این لغت های قلمبه سلمبه بدم می یاد یعنی کلا از لغاتی که نویسنده یا گوینده می خواهد سوادش را به رخ دیگران بکشد لغاتی مثل کاریزما ، تابو و ... هیچ چیز مثل ساده نوشتن و ساده حرف زدن اثر گذار تر نیست با تشکر ... √ چند وقتی هست که اون نون سنگکیه نرفتم برای خرید هر وقت رفتم حتما اخبارش رو به اطلاعتون خواهم رسوند . √ محله ما از اون محله هایی است که مومن های مسجد ندیده زیاد داره یعنی تو هر سوراخ سمبه ای می ری چند خواهر چادری مشاهده می شه ماشاءاله وضعشون هم اون قدر توپه که مرتب در حال خرج کردن تراول های بادآورده شون هستند . √ یه پیشنهاد برای اونهایی که چادر بر سر می کنند دارم و اون این که چادرهایشان رو مخصوصا در این گرمای هوا هر روز بشورن تا بوی عرقشان مسلمان دیگری را آزار ندهد . √ دیروز برای آنی روزی استثنایی بود به اتفاق یعنی سه نفری رفتیم سینما فیلم زن دوم و به این ترتیب آنی اولین فیلمش رو در سینما دید گرچه آخراش خسته شده بود آخه لامصّب فیلمش 2 ساعت بود خداوکیلی آدم بزرگش هم خسته می شه چه برسه به بچه ! خلاصه یه پفیلا براش خریدیم و آب میوه و مقداری هم با اونا مشغول بود البته بعدش بردیمش پارک سرسره و تاب سواری تا حوصله اش بیاد سرجاش . √ داستان فیلم زن دوم مربوط به مردی بود که زنش حدود 7 سال با یک بچه ولشون کرده بود رفته بود اون ور آب و خبری هم ازش نبود تا اینکه فروتن یعنی همون مرده خسته می شه و بعد از دوسال که زن اولش رفته بود با نیکی کریمی که اون هم از شوهرش طلاق گرفته بوده صیغه می کنه در همین حین که اونها در حال جشن گرفتن سال سوم زندگی مشترکشون بودن زن اولش سر و کله اش پیدا می شه با یک دختری که فروتن اصلا" اون رو ندیده بوده و احساس پدر و دختر بودن در فروتن گل می کنه و نمی تونه از زن اولش صرف نظر کنه و نیکی کریمی که اون هم به ظاهر روشنفکر بوده زندگی اش رو ول می کنه می ره شیراز تا اینکه تو شیراز شوهر اولش که جانباز بوده رو به طور اتفاقی می بینه اون هم تو کیش براش کار پیدا می کنه تو کیش نیکی کریمی متوجه می شه حامله است و این موضوع رو از شوهر دومش پنهان می کنه و شوهر اولش بهش پیشنهاد می کنه برای این که بچه مشکل پیدا نکنه حاضره باهاش مجددا" مزدوج بشه و نیکی قبول می کنه و دوتایی بچه رو بزرگ می کنن تا اینکه شوور اولی فوت می کنه و نیکی و بچه اش که از قضا در المپیاد ریاضی هم اول شده بوده رو شوور دومی در تی وی می بینه و تازه می فهممه که چطوری دو تابچه داشته ولی بزرگ شدن هیچ کدومشون رو ندیده ، داستان فیلم به نظرم تا اندازه زیادی غیرواقعی بود مخصوصا این فروتن و نیکی کریمی که نشون دادن چه قدر از خودگذشته هستند اونهم تو این دنیای ولبشو که همه از آب گل آلود ماهی می گیرند . √ باران هم دیگر مهرش را از این مردم دریغ کرده است .

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved