<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

آنی

چه زود می گذره ! آدم به خوبی گذر زمان رو حس می کنه ! قد کشیدن بچه و خم شدن خودش رو هم به خوبی لمس می کنه به اینکه روزها یکی پس از دیگری می گذره و تو دیگه همون آدم دیروز نیستی زندگی تنور داغیه که تو به خوبی توش پخته و شاید هم برشته می شی ! زندگی از تو یه آدم دیگه ای می سازه یه آدمی که یا باهاش هم ساز می شی و ازش لذت می بری یا آدمی که همش ساز مخالف اون رو می زنی ! به گذشته که فکر می کنی با خودت می گی انگار همین دیروز بود اما شاید این فاصله تا اون خاطره اون قدر دور باشه که مثل یک رویا بمونه ! چطوری گذشت ! √ آنی در آستانه ورود به 6 سالگی هست و ما کم کم داریم خودمون رو برای فرستادنش به مدرسه آماده می کنیم گرچه فکر می کنم آنی از اون دسته بچه هایی هست که شوق و ذوقش برای رفتن به مدرسه خیلی زیاده و ما بارها برای برگرداندنش از مهدکودک به خونه با مشکل مواجه شدیم چون آنی آنچنان گریه و زاری راه می انداخت که نتونستیم اون رو راضی کنیم تا به خونه بیاد برای همین فکر می کنم آنی بیشترین لذت رو از رفتن به مدرسه ببره برای اینکه عاشق کتاب و دفتر و مدادرنگی و مربی هاشه در ضمن امسال آنی رو با پیش دبستانی ها گذاشتن و چون نیمه دوم سالی هست سال دیگه هم باید پیش دبستانی بره و بعد شروع مدرسه . √ همیشه دعا می کنم که خدا کنه محیط برای رشد آنی در آینده بهتر بشه و نه تنها آنی بلکه تمام گل های سرزمین بتوانند فارغ از تحجر و خرافه قد بکشند و فکر و ذهنشون رو به جای اینکه درگیر خرافات بکنن برای ترقی شون به کار ببندند و پسرها و دخترها شاد و خندان بدون محدودیت و اجبار در پوشیدن نوع لباس و حجاب آنطور که خودشان دوست دارند مثل بچه های تمام دنیا به مدرسه و دانشگاه بروند و در سایه امنیتی که حکومت براشون به ارمغان می یاره پله های ترقی رو طی کنند . √ آنی شده تموم زندگی ما و من بدون همسرم و آنیتا تصور اینکه حتی یک روز رو بتونم بگذرونم برام غیر قابل باوره و روزها و شبها را به امید با اونها بودن می گذرونم و تمام تلاشم خوشبخت کردن همسر و به ثمر رسوندن آنیتا هست . √ بعضی موقع مسائلی هست که پدر و مادر باید هوشیاری به خرج بدهند تا بچه از اون مسائل رنجش پیدا نکنه مثل داستانی که براتون در مورد آنی تعریف می کنم تابستون که شروع شد و وسطهای تیر رسید برنامه های مهد کودک مثل استخر و کلاسهای مختلف هم شروع شد و ما ترجیح دادیم تا آخر تابستون آنی رو مهد نفرستیم در عوض اونو به پارک ببریم و کلاس اسکیت ثبت نام کردیمو به طرق مختلف سرگرمش کردیم نرفتن آنی مصادف با رفتن مربی آنی هم شد که به علت مشکلاتش به کرج کوچ کرده بودند اون هم درست زمانی که آنی به مربی اش خیلی وابسته شده بود و هر روز موهاشو یه مدل درست می کرد و عزیز دردونه اش تو مهدکودک بود اوایل مهر که آنی رو دوباره به مهد کودک فرستادیم بعد از روز اول گفت که من دیگه مهد کودک نمی رم و این برای ما که آنی رو عاشق مهدکودک می دونستیم و به زور به خونه بر می گردوندیمش تعجب آور بود علت رو که جویا شدیم گفت که من دیگه مهدکودک نمی رم چون بعد از نهار من رو می خوان به زور بخوابونن خلاصه شرط گذاشت که اگر من رو نخوابونن و بزارن بیدار باشم باز می رم مهدکودک و چون تو این پیکها چند تا تبلیغ مهدکودک دیده بود ، داشت مهد کودک جدیدی برای خودش انتخاب می کرد که با خواهش ما از مدیر مهدکودکش و گفتن اینکه آنی به خاطر اینکه به زور می خوابونینش دیگه نمی خواد بیاد آنی رو از تصمیمش منصرف کردیم و آنی شد دوباره همون عاشق مهد کودکی که بود . √ این تبلیغ مای بی بی برای ما بزرگترها هم جذابه چه برسه به بچه ها ، اصل آهنگش هم مربوط به یک آهنگ ترکیه ما برای آنی اون زمانها از پوشک های پمپرز و پنبه ریز استفاده می کردیم شیرخشک هم یادمه نان و هومانا بود الان با این شیر خشک های چینی که 10 تا بچه تو چین هم مردن باید مواظب بود و از سلامت شیر خشک مطمئن شد آنی از اون بچه هایی بود که اهل پستونک هم نبود و خیلی کم پستونک باعث می شد که سرگرم بشه و داد و فریاد راه نندازه بعد از مدت کوتاهی هم که اصلا" نخورد ضمنا" خیلی با کلاس بود و شیر مامانشو هم با رابط سینه می خورد . √ آنی یکسالش که شد ما رو از خرید پوشک بی نیاز کرد در حالیکه الان می بینم بعضی بچه ها تا سه سالگی و شاید بیشتر پوشک می شن که فکر می کنم این به عدم توجه مادر بچه بر می گرده از اون طرف پوشک کردن زیاد بچه سبب سوختگی و قارچ می شه که طفل معصوم ها باید با هزار پماد و کرم این سوختگی رو تحمل کنن یک کرم خوب خارجی بود که ما اون موقع ها استفاده می کردیم (دیسیتین) که ایرانیش به نام پماد زینک اکساید مصرف می شه و ضد قارچ هم نیستاتین بود که به همراه بتامتازون و هیدروکورتیزون این سوزش را کمی آرامتر می کرد برای تب هم ایبو پروفن بهتر از شربت استامینوفن افاقه می کنه برای بچه هایی هم که سخت شربت می خورن هنگام تب شیاف تجویز می کنند شربتهایی برای تب مثل استامینوفن یا آهن و سایر شربتها معمولا" تلخ هستند که خوشبختانه امروزه انواع مختلف آن با طعمهای گوناگون که به نام اکسیر معروف هستند خوردنشون رو برای بچه ها قابل تحمل تر کردند یادمه یه زمانی آنی سرما خورده بود و بعد از خوب شدن تا یک ماه سرفه می کردکه بعد از آزمایش های مختلف دکتر تشخیص حساسیت داد و شربت زادیتن رو تجویز کرد که قیمتش الان حدود دوازده هزار تومنه و مشابه دیگر این شربت به نام کتوتیفن معروف است که تقریبا" همان خاصیت رو داره که الان ما تا می بینیم آنی می خواد سرما بخوره شربت زادیتن رو چند شب بهش می دیم که عوارض سرما خوردگی رو کم می کنه، برای تنظیم خواب بچه هم شربت دیفن هیدرامین رو تجویز می کردند برای نوزدان هنگام دل درد قطره کولیک اید رو می دهند و برای بچه های کمی بزرگتر شربت دی سیکلومین که یادمه قدیمها به ما گریپ میچر می دادند برای باز شدن بینی هنگام سرما خوردگی قطره سدیم کلراید و در آبریزش زیادتر قطره فنیل آفرین رو می دهند برای عفونت و قی چشم نفازولین و در مرحله بعد آنتی بیوتیکهای چشمی مثل سولفاستامید که یادمه چشم آنی به کلرام فنیکل حساسیت داد در مورد عفونتهای گلو به ترتیب شربت آموکسی سیلین و بعد اگر خوب نشد سفالکسین و آموکسی کلاو که قوی تر بودند رو تجویز می کردند اینها که گفتم چکیده و تجربه حدود شش سال بزرگ کردن بچه هست و به این آسونی ها بدست نیومده و نگرانی های زیادی پشتش بوده که بعد از به نتیجه نرسیدن در خیلی موارد به دست اومده که امیدوارم برای شما و البته با مشورت با پزشک به درد بخوره. √ توصیه مهمی که برای مادر و البته پدرهای جدید دارم اینه که در روزهای اول تولد از نظر زردی بچه شون رو چک کنن که زردی مساله ای است که اگر در روزهای اول درمان نشه صدمات جبران ناپذیری رو به کودک وارد می کنه الان هم که طوری شده که تو خونه هم پرستارها دستگاهشون رو می یارن و زیر نور مهتابی بعد از دو سه روز این زردی برطرف می شه البته من خودم توصیه می کنم که تو بیمارستان و تحت نظر پزشک این کار انجام بشه و بدونید با دو سه روز تحمل لطف بزرگی رو به خودتون و آینده فرزندتون می کنید توصیه دیگر به مادرها که با تنبلی شیر خودشون رو از بچه دریغ نکنند که بچه هر چه بیشتر شیر مادر رو بخوره سالم تر و مقاومتش در برابر بیماریها چند برابر می شه . √ بدترین خاطره ام به زمانی بر می گرده که آنی رو به سفر ترکیه نبردیم اون موقع فکر می کردیم که بردن بچه نمی ذاره تا از سفرمان لذت ببریم بد تر از اون اینکه آنی قبل از سفر ما دچار بیماری ویروسی شده بود و حسابی لاغر و ما که بلیط رو از یکماه پیش گرفته بودیم امکان بردن آنی رو به هیچ وجه نداشتیم تصمیم گرفته بودیم آنی در این ده روز نصفش رو خونه پدر و مادر من و نصف دیگرش رو خونه خانواده همسر باشه صبح سفر که آنی رو تحویل پدر و مادرم دادم بدترین لحظه زندگی ام بود اشک تو چشمهام حلقه زده بود و اصلا" نمی خوام حتی اون لحظه رو برای خودم هم تجسم کنم و با اینکه هر روز باهاش صحبت می کردیم و صدای حزن انگیزش رو می شنیدیم باز هم از این لحاظ با مشکل روحی مواجه بودیم این رو گفتم که آهای پدر و مادرها هر جا می روید بچه تون رو تنها نگذارید و با خودتون ببرید که مثل ما دچار عذاب وجدان نشوید .

Labels:

انتظار در مطب

ساعت 6 چند روز قبل وقت دکتر قلب داشتم برای همین قرار مهمی که داشتم رو به شش و نیم موکول کرده بودم اما چند دقیقه قبل از ساعت شش که به مطب رسیدم دیدم دکتر داره با من وارد مطب می شه و با هم سوار آسانسور شدیم و بالا رفتیم در مطب که باز شد سرم گیج رفت گوش تا گوش مطب آدم نشسته بود بگم یه چیزی حدود 30 نفر !! منشی از ساعت 4 هم وقت داده بود یعنی قبل از من 10 نفری تو نوبت بودند و من که شش و نیم قرار داشتم دو به شک موندم که بروم یا بمونم با توجه به اینکه دو ماه قبل وقت گرفته بودم و اگر می خواستم بروم باید دو ماه دیگه می آمدم منشی هم که ویزیت 15 هزار تومنی رو ازم گرفته بود و همون باعث می شد که یه لنگه پا بمونم ساعت شش و ربع رفتم به منشی گفتم که من شش و نیم باید جایی باشم و اگر فکر می کنید تا نوبتم خیلی طول می کشه بروم و یه روز دیگه بیام منشی یه نگاهی بهم انداخت و گفت به محض اینکه نوار قلب ازتون بگیرم می فرستمتون تو حالا باید منتظر خانمی می شدم که نوار قلب می گرفت منشی هم به اون خانم گفت که نوار منو بگیره و چون کمی معطلم کرد منشی دوباره به خانم پرستاره گفت که آقای ... باید ساعت شش و نیم جایی باشه زودتر نوارشو بگیر نمی دونم یهو چرا از این منشی تپل مپل خوشم اومد از اخلاقش ها نه از چیز دیگه فکر بد نکنید هوامو داشت یه آقای مسنی هم اومد با یه کتاب پت و پهن تو دستش و گفت اینو بدید به دکتر ! منشی گفت منتظر باشید و رفت به دکتر گفت و اومد به آقای مسن گفت که چند لحظه صبر کنید آقای مسن گفت که می خواهید من ویزیت رو هم بدم که منشی گفت من رفتم به دکتر گفتم شما کار خصوصی دارید !! که تازه دوزاریش افتاد که این آقا بادادن اون کتاب می خواد خارج از نوبت بره تو و در مورد بیماریش با دکتر صحبت کنه !! دوباره رفت پیش دکتر و دکتر اون آقای مسن رو نپذیرفت منشی به اون گفت که اگر امروز می خواهید برید باید چهار پنج ساعت بشینید که اون آقا منصرف شد و گفت فردا می یام که بازهم منشی گفت که خارج از نوبت باید چهار پنج ساعت بشینید اگر اشکال نداره بیایید !! دکتر اهل پارتی بازی و رشوه نبود و ظاهرا از اون مومن های بالفطره بود بالاخره رفتم تو اتاق نوار قلب ، همزمان با من یک جوان دیگر و یک پیرمرد هم داخل بودند اول رفت سراغ پیرمرده فشارش رو گرفت بالا بود حدود 17 خانم پرستار بهش گفت که همیشه فشارت بالاست ؟ که پیرمرده گفت نه الان وقت قرص فشارم بود نخوردم اینطوری شدم بعد رو کرد به همه مون و گفت به تنها چیزی که فکر نمی کردم قلب بود !! پرستار گفت استرس زیاد داری ؟ و اون پیرمرده گفت آره !! و خانم پرستار گفت که شما تنها لازمه یکی از علت های بیماری رو داشته باشی تا دچارش بشی و جوان دیگر از پیرمرده پرسید عمل کردی ؟ کجا ؟ چطوری .... پیرمرده رفت بیرون رو کردم به جوان دیگر و بهش گفتم ما با این سن پیش دستی کردیم و جلو جلو اومدیم و اون گفت آره ما به سن اینها برسیم احتمالا" هفت تا کفن پوسوندیم نوارم رو گرفت البته قبلش کمربند و ساعت و موبایل و اینها رو درآوردم پیرهنو هم زدم بالا جوراب و هم کشیدم پایین و اون نوارم رو گرفت عجب کیفیتی !! گفت قرص پرانول می خوری گفتم نه تموم که شد دیگه نخوردم و اون گفت که شما باید می رفتی از داروخانه تهیه می کردی و می خوردی و سوالات دیگری پرسید که گفتم شش و نیم جایی قرار دارم و دیرم شده برای همین یه ذره این امواج بالا پایین می شه !! و طپش قلب دارم !! تا فشار و نوارم رو گرفت و اومدم بیرون و هنوز پیرهنم رو نذاشته بودم تو شلوارم منشی گفت برو تو مطب ساعت شش و نیم بود و من همونطوری بدو بدو رفتم پیش دکتر که دکتر از وضعیتم ابراز رضایت کرد و همون قرصها رو تکرار کرد و گفت چهار ماه دیگه بیا ! بدو بدو اومدم بیرون و رفتم تا به قرارم برسم ...

Labels:

لطف خدا

خرافاتی نیستم پس باید به حساب تصادف بگذارم که تمام اتفاقات خوش زندگی من در این ماه قمری یعنی رمضان افتاده از سربازی و ازدواج و تولد آنی و استخدام و ایده آل ترین هدفم که امروز سرنوشت برایم رقم زد . پ . ن : این پست برای یادآوری خودم بود که در چنین روزی خبر قبولی در آزمون رو دریافت کردم .

Labels:

ویژه رمضان

از اینکه پیامبران انسانهای خاص و باهوشی در زمان خودشان بودند شکی نیست ، متمایز و دارای ویژگیهایی منحصر به فرد ، در دورانی که جهالت بیداد می کرد آمدن یک انسان آگاه می توانست گره از خیلی مشکلات باز کند ، حرفهای جدید همیشه خریدار دارد آن هم در زمانی که مردم از حکومتی به تنگ آمده اند یا زندگی یکنواخت آزارشان می دهد ، هر انسانی توهمات و تخیلاتی دارد تصور هر شخص از زندگی و محیط اطراف می تواند تا حدودی شبیه هم باشد اما هیچگاه یکی نیست ! پیامبران همگی شبان بودند و آیین گله داری را می دانستند از این گذشته فراتر از زمان خود فکر می کردند برای همین همیشه چند گام جلوتر از دیگران حرکت و احتمالا" عالم متافیزیک و ماورا الطبیعه را دریافته بودند ، کافی است کمی فکر خود را متمرکز کنید چشمهایتان را ببندید و فرشتگان و شیطان را تجسم کنید و فکر کنید که از آنها سوال می کنید و پاسخ می گیرید !! چرا محمد را آخرین فرستاده خدا لقب داده اند ؟ و امام زمان را امام غایب ؟ آیا در دنیایی که هر روز مشکلات و اتفاقات حل ناشدنی وجود دارد نیاز به یک فرستاده احساس نمی شود ؟ پس باید گفت خالق هستی واقعا" از انسانها ناامید شده که رحمتش را از آنها دریغ کرده !! √ جدا از تمام مسائل صدا و سیما ، به نظرم سریال یوسف و کارگردانش آگاهی بخش عمل کرده اند و امید به این داشتند که تماشاگر بفهمد که در قعر یک چاه در صحرای برهوت ممکن است چه توهماتی دامن شخص را بگیرد پسر باهوش که زلیخا عاشقش می شود تمام نشانه های یک فرد مصمم که آینده درخشانی پیش رو دارد را داراست همانطور که امروز تمام بچه های باهوش نوید آینده ای روشن می دهند . √ به نظر اگر امروز شخصی ادعای پیامبری و پیام آوری کند همه او را به باد تمسخر می گیرند و با هیچ معجزه ای هم نخواهد توانست اعتماد مردم را جلب کند مگر انسانهای کوته فکری که ساده لوحانه بدون چون و چرا همه چیز را می پذیرند و در تمام جوامع به وفور یافت می شوند . √ انسانها می توانند دنباله رو یک عقیده و ایمان خاصی باشند یا نباشند ، این نیاز درونی هر شخصی است که پیمانه وجودش را پر می کند این رفع نیاز هم می تواند نماز و روزه باشد یا نباشد ، راه های متفاوتی برای رفع نیاز درونی وجود دارد که برای مسلمانان شکل خاصی را تعریف کرده اند این آیین در تمام ادیان به چشم می خورد اما مثل فرمولهای فیزیک و ریاضی دقیق نیست این یک راه و روشی است که برای یکی کردن انسانها و جلوگیری از تفرق و تمایز ساخته اند این یک فرمول دینی است که اشخاص مختلف تفاسیر مختلفی از آن می کنند . √ آدمها احساسات و گرایشات درونی متفاوتی دارن‌ ! اینکه در یک شب آدم احساس خاصی را برای استجابت دعا داشته باشه خیلی خوبه و به نظر من این گرایش به خالق هستی احساسی هست که خود شخص به کالبدش می دمه نه به علـ‌ت دیگری مثل شب قدر بودن ، این حسی است که درون آدم متبلور می شه ، هر کاری از دست انسان بر می یاد و انجام این کار اول به درون آدم و نیروی متافیزیکی که در اون وجود داره برمی گرده که نشانه های خالق هستی در این کالبد به وضوح نمایانه ، چون در هر اثری نشانه های خلق کننده مهمترین شاخصه هست در واقع شما در شب قدر نیرویی را از خود نشر می دی تا به خواسته تون برسید ، همون کاری که در شبها و روزهای دیگر هم می تونید انجام بدهید ! اما از این لحاظ و خاص بودن شب قدر تا این حد قبول دارم که می تواند یکی از انگیزه هایی باشد که شخص رو به مقصودش برساند . √ داستانی خوندم که شخصی از راهی می گذشت به شهری رسید بعد از ورود دید که در همه جای شهر پلو خورش و شله زرد و حلوا و شربت و ... می دهند و ایشان از انواع نعمتها بهره بردند و خورد و آشامید و ایشان که از این موضوع تعجب کرده بود از شخصی پرسید ، که اینجا چه خبر است ؟ گفتند محرم الحرام است گذشت تا مدتی بعد این شخص گذرش به همان شهر افتاد و طلب آب کرد که بالافاصله گرفتندش و به ضرب و مشت و لگد و تازیانه تا می توانستند زدند آن شخص که از این موضوع باز هم تعجب کرده بود پرسید من دفعه قبل که آمدم از مهمان نوازی مردم شهر بهره بردم و باز پرسید که اینجا چه خبر شده ؟ که پاسخ دادند رمضان المبارک است و خوردن و آشامیدن حرام است ! شخص رهگذر گفت : پس درد و بلای محرم الحرامتان بخورد بر سر این رمضان المبارکتان !! √ نمی دونم واقعا" روزه فوایدی دارد یا نه ؟ آدم دیگر به هیچ چیز نمی تونه اعتماد داشته باشه ! یک چیز را امروز می گویند نخوردید و فلان کار را انجام ندهید فردا می گویند برعکس ! ولی وقتی به عقل رجوع می کنم می بینم که 11 ماه سال را یک جور گذراندن و 1 ماه برخلاف اون بودن جز آسیب رسوندن به بدن فایده دیگری نمی تواند داشته باشد روزه گرفتن به معنای این است که بتوان حال افراد گرسنه را درک کرد ولی هنگام افطار ملت انواع غذاها و خوراکیهای مطبوع را آنچنان به خیک خود می بندند که بعداز خوردن افطار چاره ای جز دمرو افتادن و دیدن سریالهای مزخرف امسال را ندارند ، اماهمانطور که گفتم فلسفه روزه درک کردن حال آدمهای گرسنه است و در کنار اون عبادت بیشتر خدا که دلیلی هم ندارد در یکماه بیشتر باشد در ماه دیگر کمتر ، ولی اگر قرار باشد که مر دقیق قوانین اسلام را پیاده کرد خیلی کارها را باید انجام داد که تعریف شده است نه اینکه تنها در محرم بر سر و سینه زد و در رمضان نخورد و نیاشامید و به حج رفت و توبه کرد و به شیطان لعنت فرستاد ولی شیطان وجود خود را در نظر نگرفت و ده ماه دیگر سال هم حق مردم را ضایع کرد . √ غارت مغازه ها ، صفهای طویل نانوائی ، سبزی خوردن و کمبود مواد غذایی و پروتئینی و گران شدن اقلام مختلف کالا ها و میوه و خیلی چیزهای دیگر یکی از محسنات ماه مبارک رمضان است . √ در خبری خوندم که در ماه رمضان فروش حلیم و آش 24 میلیارد تومان گردش مالی دارد زولبیا و بامیه هم که پای ثابت سفره های افطار است جدیدا" هم دیدم فروش حلوا و شله زرد هم نسبت به سالهای قبل زیادتر شده. √ خیلی از محل هایی که حلیم یا آش را سرو می کنند خود شخصا" حلیم یا آش را نمی پزند چون خودم به شخصه دیدم که دبه هایی پر از حلیمی را آماده از محل هایی به ساندویچی ها می آورند و فقط در محل اونها روگرم می کنند و به مردم می فروشند، اون چیزی که من دیدم از نظر بهداشت و سلامت اون واقعا" جای سوال داشت . √ در محل کارمان از این دستگاههای آب سردکن داریم که در مدت ماه رمضان هم همانطور مانده بود گرچه استفاده ای ازش نمی کردیم ولی چند روز پیش با اعتراض خانمی مواجه شدیم که می گفت : شما با برنداشتن این آب سردکن زمینه را برای وسوسه شدن مردم و گناه کردنشون مهیا می کنید ما هم که حوصله چونه زدن با این خانم رو که از قضا ارتباطاتی با مقامات داشت نداشتیم منبع آب را از روی آب سردکن برداشتیم چون می دانید که کافیست یکی از اینها با آدم چپ بیافتند تا آدم رو از نون خوردن بیاندازند ضمنا شنیدم با اعتراضاتی که شده ماموران اماکن به 200 واحد صنفی که حتی غذا را در ظروف در بسته تحویل می دادند برخورد کردند و دلیلش رو هم این نکته اعلام کردند که بوی غذا قبل از افطار ملت را وسوسه می کند و معده مبارکشان را تحریک به خوردن غذا می کند !! √ بیشتر از هر چیز دلم به حال کسانی می سوزد که سن بالایی دارند و به خاطر این اعتقاد سلامتی خودشان را به خطر می اندازند دوستم که پدرش ناراحتی کلیه دارد و پدر و مادر خودم که سن و سالی ازشان گذشته و اگر سرشان برود نماز و روزه شان نمی رود . √ تمام روزهای سال قبل از رفتن به سر کار نه صبحانه درست حسابی می خورم نه در طول ساعات کار وقت خوردن چیزی پیدا می کنم از اون طرف هم که طرفهای ساعت 5 نهار می خورم ، برای همین حال آدمهای گرسنه رو بدجوری درک می کنم امسال هم یه چیزی کشف کردم اونهم اینه که نون سوخاری با چایی منو تا 24 ساعت سیر نگه می داره و این برای من مخصوصا" در این ماه یک نعمت بزرگه . √ این هم درباره بزرگترین آزمایش علمی تاریخ بشریت یا بیگ بنگ . √ برای خودمان ناصر خسرویی شدیم با این اخبار و اطلاعات صد سال دیگه اگر این نوشته ها سر جای خودش باشه اوضاع و احوال امروز ما را آیندگان به خوبی درک خواهند کرد .

Labels:

تخصص

وقتی کسی در مسئولیتی قرار می گیره که تخصص لازم رو نداره هر روز یه گندی بالا می یاره ! حساب کنید که یک مکانیک بخواد نجاری کنه یا یه وکیل بخواد کار پزشکی بکنه ! یا یه کشتی گیر بخواد فوتبال بازی کنه ! می خوام به این نتیجه برسم که وقتی کسی تخصص لازم رو نداره و دست رو مسئولیتی می گذاره نتیجه اش از همین الان مشخصه ! اگر هر چیزی سر جای خودش باشه و هر کسی در حرفه ای که در زمینه اش تحصیل کرده حرکت کنه هیچ وقت گره در کاری ایجاد نمی شه و اگر هم احیانا " ایجاد شد بالاخره با تخصص اون شخص حل می شه ! حالا حساب کنید که این امر در بالاترین سطح یک نظام اجتماعی رخ بده ، مسئولی که بدون تخصص سر کار می یاد و علم کافی نداره ، تمام اصول پدیدار شدن یه نظم روتین که قراره به نتیجه برسه رو از بین می بره و نتیجه اش هم همینی هست که دیده می شه حالا مسئول بدون تخصص از انواع مشاورینی هم استفاده کنه که بیاد توجیه اش کنند ولی وقتی یک شخص تصمیم گیرنده باشه اون هم بدون تخصص و حالا چه از منظر اینکه در اون امر توجیه شده باشه یا نه همین عدم تخصص کافیه که از گره ای که به سادگی بشه بازش کرد مشکلات عدیده دیگری بسازه که شاید سالها طول بکشه تا اونها رو بشه حل کرد ، امروزه خیلی ها فکر می کنند که علامه دهر اند و تو هر مساله ای می تونند اظهار نظر بکنند حتی بدون تخصص و بدون تحصیل علم استاد حل مشکلاتند و این مهلک ترین ضربه ای هست که می شود به کالبد یک نظام وارد کرد تا تمام اقتصاد و فرهنگ و جامعه رو به تباهی کشاند و این مساله از کوچکترین زیرمجموعه تا بزرگترین مجموعه صدق می کنه .

√ بالاخره صد گروه ستاد استهلال تونستن هلال ماه رو ببینند یا اینکه ماه خودش رو تونست یه جوری به اونها نشون بده ! اینکه تقویم شمسی دقیق ترین تقویمی است که وجود داره توش شکی نیست اما معلوم نیست چرا این تقویم قمری را با این وصف می خواهند به رخ بکشند اصلا" یک روز این ور و اون ور روزه گرفتن واقعا" می تونه در بهشت و جهنم رفتن و گناه کردن و عبادت آدمها موثر باشه ؟

√ ما می ریم دندون پزشک یه دندون در به داغون رو پر می کنیم ازمون 20 هزار تومن می گیره اما این خانم دکتر بدجوری گوش می بره برای یه نقطه کوچولو رو دندون آنی 45 هزار تومن گرفت !!! راستی خانم دکتره تعجب کرده بود که آنی کوچولو چطوری اینقدر آروم و با صبر و تحمل اجازه داد تا رو دندونش کار کنه !

√ یک مقاله درباره نخوردن رانی و رد بول .

√ نامردا گفته بودن برق با رد کردن گرمای اصلی تابستون دیگه کمتر می ره الان برق ما دو ساعت صبح می ره دو ساعت شب به قول یکی از بالاترینی ها حداقل مسئولان در ماه رمضان دروغ نگویند .

√ المپیک تموم شد و حیفم اومد چیزی ازش ننوشته باشم تیتر درشتی در روزنامه همشهری توجهم رو جلب کرد که طبق گزارشات کادر پزشکی ، تیم اعزامی به المپیک هیچ مصدومی نداشت شناگر ایرانی که با اسرائیل همگروه شد و احسان حدادی که تو پرتاب دیسک کم اورد و بقیه همینطور بودند درشت نوشته بود که تنها مصدوم تیم اعزامی به المپیک هادی ساعی بود !! چند شب پیش عباس جدیدی اومده بود در برنامه جهانگیر کوثری و یزدانی خرم رییس فدارسیون کشتی و صنعتگران سرمربی هم حضور داشتند فردین معصومی هم بود که در سه ثانیه آخر با اینکه از حریف جلو بود بازنده میدان شد یزدانی خرم که قبلا رییس فدراسیون والیبال بود تسبیحی در دست داشت و سرش را پایین انداخته بود و با وقاحت تمام از عملکرد فدراسیون کشتی که فقط یک مدال برنز توسط مراد محمدی آورده بود دفاع می کرد و عباس جدیدی هم خیلی با احترام تمام کشتی را به باد انتقاد گرفت حتی علیرضا حیدری هم امروز گفته آقای یزدانی اگر می خواهید به کشتی کمک کنید همین امروز کشتی را رها کنید .

√ بولت دونده جامائیکائی کشوری که تنها سه میلیون جمعیت دارد توانست سه مدال دو میدانی برای کشورش به ارمغان بیاورد خواندن این یادداشت درمورد این موضوع خالی از لطف نیست .

√ زیتون درباره سریالهای ماه رمضان پست جالبی نوشته با این که قسمت دوم سریال روز حسرت رو امروز دیدم از این فضای تصنعی و غیر قابل هضم حالم به هم خورد حتما" باید منتظر شفای عروس خانواده در 21 ماه رمضان باشیم ، عطاران با سریال بزنگاه از چشم من که افتاد ! اون نشون داد که تا اینکه به قد و قواره یک کارگردان طنز برسه راه طولانی در پیش داره ، سریال مامور بدرقه هم بی مزه هست اون یکی سریال یعنی مثل هیچکس رو هم که بعد از دیدن قسمت اول ترجیح دادم اصلا" نبینم ، بهرحال فکر می کنم عقب گردی که در تمام جوانب به جانمان افتاده یقه سینما و تلویزیون مان را هم گرفته است .

روزنامه همشهری روزنامه محبوب من هست نه اینکه مقاله های بدرد بخوری داشته باشه اما چون بهش عادت کردم نمی تونم تا یه نگاهی به صفحاتش نندازم بخوابم .

√ دوستی که از آمریکا اومده و دو دختر دم بخت داره از عدم یافتن همسر مناسب و قابل قبول دخترانش می گه با اینکه هردو تحصیلات دکترا دارن ! به نظر مشکل ازدواج نکردن دختران جهانی شده !!

√ اما مقاله هایی راجع به روزه گرفتن و اینکه روزه گرفتن به لاغر شدن افراد چاق هیچ کمکی نمی کنه .

√ قیافه دایی را دارم تجسم می کنم بعد از باخت به عربستان البته زبانم لال .

√ چند وقت پیش اومدند جلوی محل کار ما یک ورق آهنی که چهار پیچ به اندازه 5 سانت ازش بالا اومده بود کاشتن ! ما هم نامردی نکردیم یک بار بدون توجه با ماشین رفتیم روش که لاستیک ماشین ترکید البته لاسیتکهای ماشین 50 درصد استهلاک داشت و من که قصد داشتم لاستیکهای ماشین رو عوض کنم ازاین موضوع زیاد ناراحت نشدم بعد از چند روز دیدم که یک تلفن عمومی روی این چهار تا پیچ کار گذاشتند ، مدتی گذشت اما به علت اینکه اون قسمت کابل تلفن نداشت اومدند اون باجه تلفن رو برداشتند و سر اون پیچ ها رو با چکش خم کردند می بینید ؟ این مثال عینی از یک عمل بدون پیش بینی است .

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved