<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

آنی

چه زود می گذره ! آدم به خوبی گذر زمان رو حس می کنه ! قد کشیدن بچه و خم شدن خودش رو هم به خوبی لمس می کنه به اینکه روزها یکی پس از دیگری می گذره و تو دیگه همون آدم دیروز نیستی زندگی تنور داغیه که تو به خوبی توش پخته و شاید هم برشته می شی ! زندگی از تو یه آدم دیگه ای می سازه یه آدمی که یا باهاش هم ساز می شی و ازش لذت می بری یا آدمی که همش ساز مخالف اون رو می زنی ! به گذشته که فکر می کنی با خودت می گی انگار همین دیروز بود اما شاید این فاصله تا اون خاطره اون قدر دور باشه که مثل یک رویا بمونه ! چطوری گذشت ! √ آنی در آستانه ورود به 6 سالگی هست و ما کم کم داریم خودمون رو برای فرستادنش به مدرسه آماده می کنیم گرچه فکر می کنم آنی از اون دسته بچه هایی هست که شوق و ذوقش برای رفتن به مدرسه خیلی زیاده و ما بارها برای برگرداندنش از مهدکودک به خونه با مشکل مواجه شدیم چون آنی آنچنان گریه و زاری راه می انداخت که نتونستیم اون رو راضی کنیم تا به خونه بیاد برای همین فکر می کنم آنی بیشترین لذت رو از رفتن به مدرسه ببره برای اینکه عاشق کتاب و دفتر و مدادرنگی و مربی هاشه در ضمن امسال آنی رو با پیش دبستانی ها گذاشتن و چون نیمه دوم سالی هست سال دیگه هم باید پیش دبستانی بره و بعد شروع مدرسه . √ همیشه دعا می کنم که خدا کنه محیط برای رشد آنی در آینده بهتر بشه و نه تنها آنی بلکه تمام گل های سرزمین بتوانند فارغ از تحجر و خرافه قد بکشند و فکر و ذهنشون رو به جای اینکه درگیر خرافات بکنن برای ترقی شون به کار ببندند و پسرها و دخترها شاد و خندان بدون محدودیت و اجبار در پوشیدن نوع لباس و حجاب آنطور که خودشان دوست دارند مثل بچه های تمام دنیا به مدرسه و دانشگاه بروند و در سایه امنیتی که حکومت براشون به ارمغان می یاره پله های ترقی رو طی کنند . √ آنی شده تموم زندگی ما و من بدون همسرم و آنیتا تصور اینکه حتی یک روز رو بتونم بگذرونم برام غیر قابل باوره و روزها و شبها را به امید با اونها بودن می گذرونم و تمام تلاشم خوشبخت کردن همسر و به ثمر رسوندن آنیتا هست . √ بعضی موقع مسائلی هست که پدر و مادر باید هوشیاری به خرج بدهند تا بچه از اون مسائل رنجش پیدا نکنه مثل داستانی که براتون در مورد آنی تعریف می کنم تابستون که شروع شد و وسطهای تیر رسید برنامه های مهد کودک مثل استخر و کلاسهای مختلف هم شروع شد و ما ترجیح دادیم تا آخر تابستون آنی رو مهد نفرستیم در عوض اونو به پارک ببریم و کلاس اسکیت ثبت نام کردیمو به طرق مختلف سرگرمش کردیم نرفتن آنی مصادف با رفتن مربی آنی هم شد که به علت مشکلاتش به کرج کوچ کرده بودند اون هم درست زمانی که آنی به مربی اش خیلی وابسته شده بود و هر روز موهاشو یه مدل درست می کرد و عزیز دردونه اش تو مهدکودک بود اوایل مهر که آنی رو دوباره به مهد کودک فرستادیم بعد از روز اول گفت که من دیگه مهد کودک نمی رم و این برای ما که آنی رو عاشق مهدکودک می دونستیم و به زور به خونه بر می گردوندیمش تعجب آور بود علت رو که جویا شدیم گفت که من دیگه مهدکودک نمی رم چون بعد از نهار من رو می خوان به زور بخوابونن خلاصه شرط گذاشت که اگر من رو نخوابونن و بزارن بیدار باشم باز می رم مهدکودک و چون تو این پیکها چند تا تبلیغ مهدکودک دیده بود ، داشت مهد کودک جدیدی برای خودش انتخاب می کرد که با خواهش ما از مدیر مهدکودکش و گفتن اینکه آنی به خاطر اینکه به زور می خوابونینش دیگه نمی خواد بیاد آنی رو از تصمیمش منصرف کردیم و آنی شد دوباره همون عاشق مهد کودکی که بود . √ این تبلیغ مای بی بی برای ما بزرگترها هم جذابه چه برسه به بچه ها ، اصل آهنگش هم مربوط به یک آهنگ ترکیه ما برای آنی اون زمانها از پوشک های پمپرز و پنبه ریز استفاده می کردیم شیرخشک هم یادمه نان و هومانا بود الان با این شیر خشک های چینی که 10 تا بچه تو چین هم مردن باید مواظب بود و از سلامت شیر خشک مطمئن شد آنی از اون بچه هایی بود که اهل پستونک هم نبود و خیلی کم پستونک باعث می شد که سرگرم بشه و داد و فریاد راه نندازه بعد از مدت کوتاهی هم که اصلا" نخورد ضمنا" خیلی با کلاس بود و شیر مامانشو هم با رابط سینه می خورد . √ آنی یکسالش که شد ما رو از خرید پوشک بی نیاز کرد در حالیکه الان می بینم بعضی بچه ها تا سه سالگی و شاید بیشتر پوشک می شن که فکر می کنم این به عدم توجه مادر بچه بر می گرده از اون طرف پوشک کردن زیاد بچه سبب سوختگی و قارچ می شه که طفل معصوم ها باید با هزار پماد و کرم این سوختگی رو تحمل کنن یک کرم خوب خارجی بود که ما اون موقع ها استفاده می کردیم (دیسیتین) که ایرانیش به نام پماد زینک اکساید مصرف می شه و ضد قارچ هم نیستاتین بود که به همراه بتامتازون و هیدروکورتیزون این سوزش را کمی آرامتر می کرد برای تب هم ایبو پروفن بهتر از شربت استامینوفن افاقه می کنه برای بچه هایی هم که سخت شربت می خورن هنگام تب شیاف تجویز می کنند شربتهایی برای تب مثل استامینوفن یا آهن و سایر شربتها معمولا" تلخ هستند که خوشبختانه امروزه انواع مختلف آن با طعمهای گوناگون که به نام اکسیر معروف هستند خوردنشون رو برای بچه ها قابل تحمل تر کردند یادمه یه زمانی آنی سرما خورده بود و بعد از خوب شدن تا یک ماه سرفه می کردکه بعد از آزمایش های مختلف دکتر تشخیص حساسیت داد و شربت زادیتن رو تجویز کرد که قیمتش الان حدود دوازده هزار تومنه و مشابه دیگر این شربت به نام کتوتیفن معروف است که تقریبا" همان خاصیت رو داره که الان ما تا می بینیم آنی می خواد سرما بخوره شربت زادیتن رو چند شب بهش می دیم که عوارض سرما خوردگی رو کم می کنه، برای تنظیم خواب بچه هم شربت دیفن هیدرامین رو تجویز می کردند برای نوزدان هنگام دل درد قطره کولیک اید رو می دهند و برای بچه های کمی بزرگتر شربت دی سیکلومین که یادمه قدیمها به ما گریپ میچر می دادند برای باز شدن بینی هنگام سرما خوردگی قطره سدیم کلراید و در آبریزش زیادتر قطره فنیل آفرین رو می دهند برای عفونت و قی چشم نفازولین و در مرحله بعد آنتی بیوتیکهای چشمی مثل سولفاستامید که یادمه چشم آنی به کلرام فنیکل حساسیت داد در مورد عفونتهای گلو به ترتیب شربت آموکسی سیلین و بعد اگر خوب نشد سفالکسین و آموکسی کلاو که قوی تر بودند رو تجویز می کردند اینها که گفتم چکیده و تجربه حدود شش سال بزرگ کردن بچه هست و به این آسونی ها بدست نیومده و نگرانی های زیادی پشتش بوده که بعد از به نتیجه نرسیدن در خیلی موارد به دست اومده که امیدوارم برای شما و البته با مشورت با پزشک به درد بخوره. √ توصیه مهمی که برای مادر و البته پدرهای جدید دارم اینه که در روزهای اول تولد از نظر زردی بچه شون رو چک کنن که زردی مساله ای است که اگر در روزهای اول درمان نشه صدمات جبران ناپذیری رو به کودک وارد می کنه الان هم که طوری شده که تو خونه هم پرستارها دستگاهشون رو می یارن و زیر نور مهتابی بعد از دو سه روز این زردی برطرف می شه البته من خودم توصیه می کنم که تو بیمارستان و تحت نظر پزشک این کار انجام بشه و بدونید با دو سه روز تحمل لطف بزرگی رو به خودتون و آینده فرزندتون می کنید توصیه دیگر به مادرها که با تنبلی شیر خودشون رو از بچه دریغ نکنند که بچه هر چه بیشتر شیر مادر رو بخوره سالم تر و مقاومتش در برابر بیماریها چند برابر می شه . √ بدترین خاطره ام به زمانی بر می گرده که آنی رو به سفر ترکیه نبردیم اون موقع فکر می کردیم که بردن بچه نمی ذاره تا از سفرمان لذت ببریم بد تر از اون اینکه آنی قبل از سفر ما دچار بیماری ویروسی شده بود و حسابی لاغر و ما که بلیط رو از یکماه پیش گرفته بودیم امکان بردن آنی رو به هیچ وجه نداشتیم تصمیم گرفته بودیم آنی در این ده روز نصفش رو خونه پدر و مادر من و نصف دیگرش رو خونه خانواده همسر باشه صبح سفر که آنی رو تحویل پدر و مادرم دادم بدترین لحظه زندگی ام بود اشک تو چشمهام حلقه زده بود و اصلا" نمی خوام حتی اون لحظه رو برای خودم هم تجسم کنم و با اینکه هر روز باهاش صحبت می کردیم و صدای حزن انگیزش رو می شنیدیم باز هم از این لحاظ با مشکل روحی مواجه بودیم این رو گفتم که آهای پدر و مادرها هر جا می روید بچه تون رو تنها نگذارید و با خودتون ببرید که مثل ما دچار عذاب وجدان نشوید .

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved