<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

انتظار در مطب

ساعت 6 چند روز قبل وقت دکتر قلب داشتم برای همین قرار مهمی که داشتم رو به شش و نیم موکول کرده بودم اما چند دقیقه قبل از ساعت شش که به مطب رسیدم دیدم دکتر داره با من وارد مطب می شه و با هم سوار آسانسور شدیم و بالا رفتیم در مطب که باز شد سرم گیج رفت گوش تا گوش مطب آدم نشسته بود بگم یه چیزی حدود 30 نفر !! منشی از ساعت 4 هم وقت داده بود یعنی قبل از من 10 نفری تو نوبت بودند و من که شش و نیم قرار داشتم دو به شک موندم که بروم یا بمونم با توجه به اینکه دو ماه قبل وقت گرفته بودم و اگر می خواستم بروم باید دو ماه دیگه می آمدم منشی هم که ویزیت 15 هزار تومنی رو ازم گرفته بود و همون باعث می شد که یه لنگه پا بمونم ساعت شش و ربع رفتم به منشی گفتم که من شش و نیم باید جایی باشم و اگر فکر می کنید تا نوبتم خیلی طول می کشه بروم و یه روز دیگه بیام منشی یه نگاهی بهم انداخت و گفت به محض اینکه نوار قلب ازتون بگیرم می فرستمتون تو حالا باید منتظر خانمی می شدم که نوار قلب می گرفت منشی هم به اون خانم گفت که نوار منو بگیره و چون کمی معطلم کرد منشی دوباره به خانم پرستاره گفت که آقای ... باید ساعت شش و نیم جایی باشه زودتر نوارشو بگیر نمی دونم یهو چرا از این منشی تپل مپل خوشم اومد از اخلاقش ها نه از چیز دیگه فکر بد نکنید هوامو داشت یه آقای مسنی هم اومد با یه کتاب پت و پهن تو دستش و گفت اینو بدید به دکتر ! منشی گفت منتظر باشید و رفت به دکتر گفت و اومد به آقای مسن گفت که چند لحظه صبر کنید آقای مسن گفت که می خواهید من ویزیت رو هم بدم که منشی گفت من رفتم به دکتر گفتم شما کار خصوصی دارید !! که تازه دوزاریش افتاد که این آقا بادادن اون کتاب می خواد خارج از نوبت بره تو و در مورد بیماریش با دکتر صحبت کنه !! دوباره رفت پیش دکتر و دکتر اون آقای مسن رو نپذیرفت منشی به اون گفت که اگر امروز می خواهید برید باید چهار پنج ساعت بشینید که اون آقا منصرف شد و گفت فردا می یام که بازهم منشی گفت که خارج از نوبت باید چهار پنج ساعت بشینید اگر اشکال نداره بیایید !! دکتر اهل پارتی بازی و رشوه نبود و ظاهرا از اون مومن های بالفطره بود بالاخره رفتم تو اتاق نوار قلب ، همزمان با من یک جوان دیگر و یک پیرمرد هم داخل بودند اول رفت سراغ پیرمرده فشارش رو گرفت بالا بود حدود 17 خانم پرستار بهش گفت که همیشه فشارت بالاست ؟ که پیرمرده گفت نه الان وقت قرص فشارم بود نخوردم اینطوری شدم بعد رو کرد به همه مون و گفت به تنها چیزی که فکر نمی کردم قلب بود !! پرستار گفت استرس زیاد داری ؟ و اون پیرمرده گفت آره !! و خانم پرستار گفت که شما تنها لازمه یکی از علت های بیماری رو داشته باشی تا دچارش بشی و جوان دیگر از پیرمرده پرسید عمل کردی ؟ کجا ؟ چطوری .... پیرمرده رفت بیرون رو کردم به جوان دیگر و بهش گفتم ما با این سن پیش دستی کردیم و جلو جلو اومدیم و اون گفت آره ما به سن اینها برسیم احتمالا" هفت تا کفن پوسوندیم نوارم رو گرفت البته قبلش کمربند و ساعت و موبایل و اینها رو درآوردم پیرهنو هم زدم بالا جوراب و هم کشیدم پایین و اون نوارم رو گرفت عجب کیفیتی !! گفت قرص پرانول می خوری گفتم نه تموم که شد دیگه نخوردم و اون گفت که شما باید می رفتی از داروخانه تهیه می کردی و می خوردی و سوالات دیگری پرسید که گفتم شش و نیم جایی قرار دارم و دیرم شده برای همین یه ذره این امواج بالا پایین می شه !! و طپش قلب دارم !! تا فشار و نوارم رو گرفت و اومدم بیرون و هنوز پیرهنم رو نذاشته بودم تو شلوارم منشی گفت برو تو مطب ساعت شش و نیم بود و من همونطوری بدو بدو رفتم پیش دکتر که دکتر از وضعیتم ابراز رضایت کرد و همون قرصها رو تکرار کرد و گفت چهار ماه دیگه بیا ! بدو بدو اومدم بیرون و رفتم تا به قرارم برسم ...

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved