<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

تو بزن تا من برقصم

این خصوصی سازی و از بین بردن یارانه ها کم کم داره گندش در می یاد می گویند هشت هزار و پانصد تومان ماهیانه برای هر نفر در نظر گرفتند که شامل قند و شکر و روغن و آرد نانوائی و شیر و دارو می شود قبلا هم پودر و مواد شوینده و شیر شامل این حذف یارانه ها می شد که دیدیم قیمتشان چند برابر شد ، گفتند می خواهند قیمت برق و گاز را هم به همین منوال آزاد کنند حالا باید فهمید که یارانه پرداختی توسط دولت که در قبض های برق نوشته می شود چیست چند وقت دیگر با قطع همین یارانه ها فقط باید حداقل ماهیانه پنجاه هزار تومن پول برق بدهید و قیمتها هم چندین برابر خواهد شد ، با این آماری هم که تهیه می کنند معلوم نیست که می خواهند چه گلی بر سرمان بزنند ؟! خلاصه سرگرمیم با این تفریحات اجباری با اینکه باید به هر سازی که می زنند برقصیم . √ بعضی ها می گویند با این سهمیه بندی بنزین و از بین نرفتن سهمیه برای مرحله بعد چرا باز هم این صفهای طویل در پمپ بنزین ها به چشم می خورد ؟! یه نکته اش به سهمیه ای بر می گرده که ادارات دولتی برای کارمندانشان یا ماشینهای دولتی در نظر می گیرند که بصورت کوپن است نه کارت ! و مدت دار هم هست یعنی باید حتما" تا آخر تیر مصرف می شد برای همین مخصوصا" آخر ماهها که می شود یا پایان مهلت کوپن هایشان که می شود در صفهای پمپ بنزین ترافیک عجیبی به وجود می آید . √ این جا هر کاری می کنند بدون پیش بینی های لازم است نمونه اش همین قطع برق !! وقتی برق می رود نظم همه شهر به هم می ریزد نه برای چراغهای راهنمایی نه برای بانکها نه برای مراکز اداری نه پمپ بنزین ها هیچ پیش بینی نکرده اند ، برق که می رود همه جا تعطیل است و کار همه همینطور لنگ می ماند خودم که در بانکها شخصا" برخورد کرده ام که طرف دو ساعت می نشیند تا برق بیاید و صف های طویل پمپ بنزین هم همینطور یک عده آدم بیکار دو ساعت در صف منتظر می مانند تا برق بیاید تا بنزین بزنند و حساب کنید از بین رفتن این همه وقت و ترافیک سنگین و از همه مهمتر عقب ماندن مردم از زندگی روزمره و اقتصاد پرپری که با این عدم مدیریت به وجود می آید . √ گفته بودند اگر برق بیشتر از 2 ساعت رفت زنگ بزنید 121 اعتراض کنید نمی دونم شکایت کنید مشکلی که امروز برای ما پیش اومد صبح 2 ساعت برق رفت سر ظهر هم دوباره رفت من هم سریع زنگ زدم 121 بعد از گرفتن شماره 9 به اپراتور وصل شدم و یه آدم صداکلفتی گفت پست برق چی چی خراب شده 2 ساعت دیگه می یاد سریع هم قطع کرد ، من هم که شاکی بودم دوباره گرفتم این دفعه یه آدم مودب تری گوشی رو برداشت و توضیح داد که آره اینطوری ، مامورا دارن درست می کنن و تحمل کنید و برق می یاد و از این حرفها خب دیگه چی می تونستم بگم باید با بی برقی می ساختیم . √ کشف یک میدان نفتی جدید در منطقه اروند با ظرفیت نمی دونم پنجاه میلیون بشکه در روز ، روی نفت خوابیدیم و ... !!! √ من به عنوان عضوی از این ملت که همیشه به عنوان برگ برنده ای در دست دولتمردان است دارم از این سیاستها و از این نابخردیها منفجر می شوم این نامردیها واقعا" شایسته ایرانیها نیست . √ حد کفاف بجای خط فقر ؟؟؟؟ اعلام کرده اند ایران از نظر تورم از بین 180 کشور جهان در رده 176 است بعد از ما هم گینه و اریتره و ونزوئلا هستند نرخ تورم در افغانستان 8 درصد است در حالیکه در ایران 26 درصد اعلام شده است هر چه می کشیم هم از این انرژی هسته ای هست از این است که با دنیا سر جنگ گذاشته ایم از اینکه تک افتاده ایم و فقط با این آدمهای عقب افتاده و کشورهایی که معلوم نیست کجای دنیا هستند رفت و آمد داریم . √ علی دایی هم این روزها کلی ضایع شده بعد از اردویی که در اسپانیا زدند و قرار بود با تیمهای اسپانیایی و چارلتون انگلیس بازی تدارکاتی کنند و حتی تیم مصر هم به خاطر مسائل سیاسی و فیلم اعدام فرعون این بازیها را لغو کرد تیم ایران در به در دنبال حریف تدارکاتی می گرده که در نهایت فکر نکنم جز با این تیمهای عربی حاشیه خلیج فارس بتونه با تیمی بازی تدارکاتی کنند گرچه شنیدم بحرین هم قبول نکرده با ایران بازی کنه ! √ در مقابل فیلم ترور انورسادات توسط خالد استانبولی ( اعدام فرعون ) مصر هم داره فیلمی می سازه با عنوان امام خون که از این طرف هم با اعتراض روبرو شده ظاهرا روابط مصر و ایران دراوضاع کنونی رنگ صلح به خود نخواهد دید .

Labels:

امان امان

تا چند وقت پیش از سرما می نالیدیم حالا این گرما نفسمان رو بریده دمای هوا رسما 41 درجه اعلام می شه یعنی همون دمایی که تو بندرعباس و ماهشهر هست روزنامه نوشته بود ماندن در گرما بیشتر از 15 دقیقه برای کودکان و افراد مسن و بیشتر از یک ساعت برای افراد قوی تر سبب گرمازدگی می شه .

√ چند روز پیش رفتم پشت بام به کولر سر بزنم قفل در رو باز کردم و داشتم کولر رو نگاه می کردم که یهو یه جوان لخت حدود 40 ساله که تا حالا ندیده بودمش از جاش پرید و سلامی کرد و برگشت سر جاش روی یه ملحفه سفید دراز کشید ظاهرا " داشت حمام آفتاب می گرفت بعدا " فهمیدم که میهمان یکی از واحدهاست و تازه از خارج اومده !!

√ تحول اقتصادی به نظر شما میسره ؟ شاید اگر معجزه ای رخ بده و اگر منفعت نفت روزی به مردم برسه ! به نظر این تحول اگر برای ما مردم عادی بدرد بخور نباشه حتما" برای بعضی اشخاص خاص که یک شبه متحول می شوند میسر خواهد بود .

√ اسرائیل اجساد دو تن از سربازانش را با اجساد دویست تن ازسربازان حزب اله و پنج اسیر که در جنگ سی و سه روزه به وقوع پیوسته بود مبادله کرد آنچه این روزها در بوق و کرنا کرده اند این است که از این مبادله به عنوان پیروزی برای حزب اله نام برده می شود ، اینکه نیرویی اجساد دویست کشته را تحویل بگیرد و بعد برای پنج نفر اسیر آزاد شده جشن بگیرند به نظر غیرقابل تصور می آید گرچه مسلمانان شکست هم که می خورند آن را پیروزی می نامند و آرمان هایشان را فدای جان هزاران انسانهای بی گناه می کنند اما بهتر است شکست را قبول کرد و تنها از آن مقدمه ای برای پیروزی های آتی استفاده کرد وگرنه به نظر این ، نشان دهنده قوت و صلابت یک جمعیتی است که جسد دو سربازش را با تعداد کثیری اسیر و کشته مبادله می کند نه غیر از آن .

√ تعطیلات سه روزه هم به پایان رسید ، این بار استراحت در خونه و نرفتن به این گونه سفرها که با اعمال شاقه و ترافیک سنگین راهها همراه است را ترجیح دادم با افزایش جمعیت که اینطور که می گویند تا سال 1400 به مرز صد میلیون نفر می رسه خدا به داد نسلهای بعدی برسه .

√ آب نمای موزیکال پارک ملت رو هنوز ندیدم اما از کنارپارک ملت و خیابان ولیعصر که رد می شوم سیل اتومبیلها که پارک شده جلب توجه می کنه شهردار تهران که جزو ده شهردار برتر جهان معرفی شده ظاهرا" داره یه کارهایی برای شهر انجام می ده البته اگر مثل کرباسچی زیرآبش رو نزنند .

√ دوست قدیمی ام تمام سرمایه ای رو که جمع کرده بود ، داد و یکماه دور اروپا رو گشت ! به نظر جهانگردی مقوله مناسبی برای رفع دغدغه های ما باشه ، اگر توان مالی اجازه بده حداقل داشتن یک سفر خارجی در سال و در اوضاع و احوال کنونی کمی از عقده های درونی مان خواهد کاست .
√ فروختن تیمهای تهرانی به شهرستانها برای خودش داستانی شده دادن امتیاز پاس به همدان آغاز راه بود و امسال فروختن صباباتری به قم و جالب تر از همه فروختن پیکان به قزوین است ظاهرا قزوینی ها جز پی کان به تیم دیگری علاقه مند نبودند !!
√ کلاس اسکیت آنی تموم شد تا حدودی راه افتاده و مرحله مبتدی رو پشت سر گذاشته .

Labels: ,

خسرو شکیبایی درگذشت

پ . ن 1 : حالا می رویم بر سر مزارش و در باب شخصیت و هنرش سخن می گوییم این است رسم ما ایرانیان مرده پرست .

پ . ن 2 : خبر

Labels:

گزارش پرداخت مالیات

امروز وقتم رو گذاشتم برم اداره مالیات برای پرداخت مالیات ، چون ما از اون دسته آدمهایی هستیم که باید بریم دودستی مالیات رو تقدیم کنیم و مثل حقوق بگیر ها از حقوق مان کم نمی شه که البته از حقوق کم شدن خودش این لطف رو داره که درگیر کارهای اداری و بانکی نمی شی ! خلاصه صبح ساعت 9 اداره مالیاتی بودم که سال پیش همانجا مالیات را پرداخت کرده بودم رفتم سراغ ممیز سرش شلوغ بود تا منو دید یه نگاهی کرد ولی نشناخت ! سرش که کمی خلوت شد برگه اظهارنامه ام رو گرفت و تازه فهمید کی هستم و بلند شد و سلام علیکی کرد و گفت دیگه شغل شما با ما نیست رفته اداره مالیات فلان چهارراه ! ای دل غافل ! خداحافظی کردم و راه افتادم به سمت اداره مالیات ... ماشینم رو هم دم اداره مالیات قبلی پارک کردم و چون نمی تونستم داخل طرح بشم سوار تاکسی پیکان در به داغونی شدم که راننده جوان در به داغان تر از ماشینش داشت و آن چنان این مسیر رو آرتیستی و با سرعت طی کرد که من که صندلی عقب نشسته بودم دو دستی صندلی جلو رو چسبیده بودم آهنگ دمبل دیمبولی رو هم گذاشته بود و در کورس با ماشین بغلی سرش رو هم از شیشه بیرون آورده بود و باهاش حرف می زد خلاصه هر لحظه امکان داشت تصادفی چیزی بکنه که البته به خیر گذشت وارد اداره مالیات شدم دو تا در داشت حالا از کدوم طرف برم تو یکی رو انتخاب کردم که متاسفانه اشتباه بود و مجبور شدم و برگردم و از در دیگر که سمت پایین خیابون بود برم تو ، وارد شدم برگه های اظهارنامه قبلا آماده بود و فقط منتظر ما و اعلام در آمد سال 86 بود مبالغ را به دستور سرممیز نوشتم و برای صدور فیش که باید درصدی را نقد پرداخت می کردیم من رو به قسمت مربوطه فرستاد و قریب صد نفر رو جلوی خودم دیدم انگار اینها برای پرداخت مالیات صبح زود زنبیل گذاشته بودند دو متصدی داشتند فیشهای مالیات رو صادر می کردند خلاصه بعد از نیم ساعت سه ربع صدام کردند و فیشها رو گرفتم حالا نوبت رفتن به بانک ملی بود از اداره مالیات اومدم بیرون کدوم طرف برم حالا ؟ عابری راهنماییم کرد که دو تا بانک هست یکی اینوره یکی اونور و من اونوری رو انتخاب کردم راه افتادم بعد از پنج دقیقه پیاده روی رسیدم صف ایستادم خوشحال بودم که عجب بانک خلوتی پنج نفر بیشتر جلوی من نبودند و با نفر جلویی شادان و خندان از خلوت بودن بانک و اینکه سریع الان کارمان راه می افته صحبت کردیم ، این متصدی صندوق بانکها مخصوصا" بانکهای دولتی رو هم که دیدید هنگام کار با همکارهایشان خوش و بش می کنند بلند می شوند می روند آب می خوردند و خیلی خونسرد و بدون توجه به مشتری روی اعصاب آنها راه می روند خلاصه نیم ساعتی گذشت که یهو برق رفت ! اما دیدم کامپیوترهاشون روشنه خوشحال شدم از این که یوپی اس دارند و کار ما راه می افته یک ربع هم حرفی نزدیم که چون صف تکون نمی خورد گفتم یه سوالی بکنم که متصدی صندوق گفت فقط فیشهای معمولی رو می گیریم و این برق اظطراری مال خودمونه که نیم ساعت آخر بتونیم حساب کتابومون رو ببندیم !! گفتم یه ربع دیگه منتظر بمونیم شاید برق اومد ! می دونستم خودم رو دارم گول می زنم چون برق که بره دو ساعت بعدش می یاد ! حالا چکار کنم ؟ حوصله رفتن و دوباره اومدن این راه دور رو هم نداشتم از بانک اومدم بیرون ایستگاه مترو نظرم رو جلب کرد گفتم برم سه چهار ایستگاه بعد حتما" برق هست ! راه افتادم سوار قطار مترو شدم از این قطار جدیدا بود و با گرمای 41 درجه امروز داخلش مثل یخچال بود با خودم گفتم خوب این خودش یک شانسه ! ایستگاه چهارم پیاده شدم چند قدم پایین ترش یک بانک ملی بود وارد شدم برق بود حساب سیبایش هم کار می کرد خلوت هم بود دو نفر مونده بود که به من برسه ! که یهو متصدی دست از کار کشید و با خونسردی هرچه تمام گفت سیبا قطع شده ! آه سردی کشیدم متصدی گفت شاید دو دقیقه دیگه وصل شه شاید 10 دقیقه شاید 100 دقیقه خوب طرز گفتنش امیدوارم کرد که وایستم اما نشون به اون نشون که بعد از یک ساعت که بین برم و بمونم شک داشتم حساب سیبا وصل نشد ... به علیرضا که در مرکز قطع و وصل این حسابها کار می کرد زنگ زدم و گفتم آقا این حسابها رو که بازم قطع کردید اونم گفت آره بانک ملی قطعه !! ولی الان وصل می شه من بازم وایستادم به متصدی صندوق گفتم آقا چک کن این رفیق ما که تو مرکز قطع و وصله می گه وصله ، اون بازم چک کرد و گفت نه وصل نیست و علیرضا که پشت خط بود گفت بی خود می گه اینها نمی خوان کار کنن می گن قطعه ! البته خودم این تمارض رو در بانکهای دیگر دیده بودم و البته خدا داند که بالاخره وصل بود یا قطع ؟ بعد از یک ساعت و نیم که تو این بانک دومی بودم ناامید اومدم بیرون برگشتم سمت ایستگاه مترو و برگشتم همون بانکی که برقش قطع بود ، برقش اومده بود و سیباش هم وصل بود ، اما باز هم گیر این صندوقدار خونسرد افتادم خلاصه بعد از نیم ساعت فیشها را پرداخت کردم برگشتم اداره مالیات ، فیشها رو مهر زد دادمش به سرممیز و خداحافظی کردم ساعت 3 بود و من به سمت خونه حرکت کردم این داستان چند نکته داشت اینکه اول شما را با یه معافیت جزئی که امسال درآمد 2724000 ریال از مالیات معاف بوده رو به اداره مالیات می کشانند بعد از بالا و پایین کردنتان و انتظار برای صدور فیش به بانک مزخرف ملی می فرستند اونهم برای واریز به حساب سیبا که تا تقی به توقی می خوره قطع و وصل می شه و تمام و کمال مالیات را از شما می گیرند ، در حالی که خط فقر حدود ششصد یا هفتصد هزارتومن یا بیشتر اعلام شده معافیت رو دویست و هفتاد هزار تومن اعلام می کنند و ما هیچ از این مالیاتی که پرداخت می کنیم در آبادانی شهر و کشورمان نمی بینیم تنها کمکهای قرض الحسنه و بلاعوضی را می بینیم که به انواع کشورها می شود و ما در گرمای تابستان نه آب داریم نه برق فقط قربونش برم انرژی هسته ای داریم و موشک و شهاب و از این حرفها و شعارهای صد من یه غاز .

Labels:

بازی زندگی

جوانان تا ازدواج نکرده اند فکر می کنند که اگر ازدواج کنند تمام مشکلاتشان حل می شود و تمام احساس افسردگی ، پریشانی ، تنهایی شان برطرف می شود البته شاید ازدواج در این راه موثر باشد اما باید بدانند این دلخوشیها هم زود می گذرد و وقتی تبدیل به عادت شد ، عادت زندگی کردن و اینکه زندگی روزمره باز هم طبق روال سابق اما به نوعی دیگر خواهد گذشت و هیچ چیزی هم قادر به برطرف کردن این تنهایی و افسردگی ها نیست برخورد ریشه ای برای برطرف کردن این مسائل به خود آدم برمی گرده و ازدواج یکی از عواملی است که دراین راه موثر است و من به شخصه به این نتیجه رسیده ام که زندگی کردن و تاهل تنها فرقش با زندگی قبلی یعنی زندگی با پدر و مادر و خانواده تغییر در نوع زندگی است آن هم تغییری که بار مسئولیت های بیشتری هم برای زن و هم مرد به دوش دارد در مرحله بعد با آمدن بچه این مسئولیت ها دو چندان خواهد شد آن موقع هست که حتی نمی توانی به خودت هم فکر کنی و اگر لقمه ای را برمی داری اول به همسر و بچه فکر می کنی ، تاهل در واقع دو جنبه دارد جنبه اول خوشبختی و جنبه دوم بدبختی است شاید خنده دار به نظر برسد اما تقابل این دو جنبه و چربیدن یکی بر دیگری زندگی را می سازد بهرحال باید سعی کرد که خوشبختی بر این همه بدبختی بچربد ، نمی دانم چرا این بحث را مطرح کردم اما متاسفانه اوضاع و احوال این طور ایجاب می کند ، احساس خفگی روحی گریبان مردمان مخصوصا " جوانها را گرفته ، اکثرا" مایوسند خسته از ادامه دادن این زندگی ، خسته از تلاشهای بی نتیجه تلاشهایی که فقط و صرفا" راهی برای دور شدن و فرار از خود است از اینکه نفهمیم چطور زندگی می گذرد و وقتی روزی گذشت خدا را شکر می کنیم که گذشت ما ایرانیها در واقع مفهوم زندگی را گم کرده ایم و شایستگی هایی را که می توانیم داشته باشیم ولی از آن محروم شده ایم را درک نمی کنیم و به روزهایی که می گذرد و شاید می آید یا برایمان می آورند دل خوشیم ما در امروز و اگر بهتر بگویم در دیروزها متوقف شده ایم .

√ خودم به علت اینکه به معنای واقعی درگیر دختربازی و این حرفها نبودم بعد از سربازی همیشه دنبال پیدا کردن یه دختر خوب برای ازدواج بودم زندگی کردن رو در ازدواج و صاحب خانواده و بچه دار شدن می دیدم و الان هم با اینکه همه اون چیزهایی که از خانواده دار شدن می خواستم دارم بعضی موقع دچار همین اضطراب و افسردگی و ... می شم اما در اوج گرفتاری و خستگی باز هم همین در کنار دخترک و همسرم بودن هست که به من آرامش می دهد و امید برای ادامه زندگی رو میسر می کند .

√ بهر حال خواه و ناخواه ایرانی هستیم ، بعضی موقع فکر می کنم خدا هر کسی رو که دوست نداشته تو این سرزمین به دنیا آورده سرزمینی که همیشه مورد تاراج بوده و اونهایی رو هم که دوست داشته تو اروپا و آمریکا حتی بعضی اوقات به کشورهای آفریقایی هم حسودی می کنم ، از زندگی خارج خانواده هم انتظار زیادی ندارم، در یه محیط آروم و امن و بدون استرس زندگی کردن به نظر شما انتظار زیادیه ؟

√ این مشکلات و اوضاع و احوال برای دختران دو چندان شده به دور و بر خود که نگاه کنید می بینید که حداقل از چهار پنج سال پیش ازدواج مخصوصا" برای دختران خیلی سخت تر شده ، حتی دختران تحصیل کرده زیبا هم روی دست پدر و مادرشان مانده اند و پسرانی که شاید از نظر فرهنگی و اقتصادی و تیپ خیلی پایین تر از آنها هستند به آنان فخر می فروشند پسرهایی هم که تیپ درست حسابی دارند دنبال دخترهای سطح پایین هستند که اکثرا" به خاطر این انتخاب با خانواده هایشان درگیر هستند !! در کل سن ازدواج بالا رفته پسرها تن به ازدواج نمی دهند و برای همین دخترها رو هم کسی نیست که بگیره !!

√ پیشنهاد برادرانه ای برای دخترهایی دارم که قصد ازدواج دارند اما موردی پیدا نمی شه !! الان برای ازدواج با کیس مورد نظر باید کمی از خم ابرو و گوشه چشم مایه بگذارید که اونهایی که باید ببخشید خر بشوند جز با این روش دم به تله نمی دهند ! دیگر کلاس گذاشتن و ژست گرفتن و ابرو بالا انداختن مثل قدیم افاقه نمی کند که اگر با این روشهای سنتی قصد ازدواج داشته باشید یا باید بروید تا مقطع فوق دکترا تحصیل کنید یا هی به مامان جونتان غر بزنید ...

√ حالا یکی باز هم پیدا می شه می گه چرا غر می زنی ؟ مگه می شه تو این جامعه زندگی کرد و غر نزد حداقل آدم اینطوری یه خورده آروم می شه ....

Labels:

اول سلامتی

سلامتی مهمترین عامل در زندگی است که متاسفانه اکثرمان از اون غافل هستیم تا مریض نشویم قدر سلامتی رو نمی دونیم همونطور که تا چیزی یا کسی رو از دست ندادیم قدرش را نمی دونیم و به محض به وجود آمدن مشکل می گوییم هیچ چیز مثل سلامتی نمی شه !! با این تحرک کم و پشت میز نشینی هم مشکلاتمان دو چندان شده ، حادترین معضل برایمان ورزش کردن است حتی پیاده روی هم زورمان می آید برای همین تا دو قدم راه می رویم زپرتمان درمی آید خلاصه منظورم اینه که بچه ها قدر سلامتی تون رو این دفعه جدی تر بدونید و سعی کنید اونو حفظ کنید !

√ نکته ای دیگری که دوست داشتم به آن اشاره کنم کما اینکه در چند نظر برای دوستان گفتم این است که همه مان برای نصیحت کردن دیگران خود را استاد می دانیم ، چه بسا تاریخ و فلسفه را طوری به هم می بافیم که مخالف ترین آدم را هم آرام می کنیم و عمر دو روزه دنیا را ارزش این همه غصه خوردن و بحث و جدل نمی دانیم ، اما نوبت خودمان که می شود به همان گفته های خود نیز پایبند نیستیم و در واقع مثال عینی تو که لالائی بلدی چرا خوابت نمی بره هستیم ...

√ نتیجه آزمایش رو گرفتم چربی خونم یه خورده بالا بود اما به قول دکتر اونقد نبود که بخواد براش قرص بده و اصل مطلب به همون اعصاب و استرس برمی گشت و برای رفع طپش قلب هم همون قرصهای معروف پرانول 10 و کلردیازپوکساید و ویتامین B1 رو داد با این قطع برق و گرمای هوا که شده مثل بندرعباس تحمل اینجور مشکلات مثل تنگی نفس ، کمی مشکل تر می شه تازه دکتر گفته که پیاده روی هم بکنم ! رژیم غذایی هم داده که برنج و گوشت قرمز و روغن جامد هم نخور !! البته اینجا , اینجا رژیم برای چربی خون بالا رو قشنگ توضیح داده ...

√ تا چند وقت پیش هر وقت برای معاینه چشم می رفتم 10 دهم بود اما اخیرا که احساس کمی سرگیجه می کردم مخصوصا موقع خواندن و نوشتن و کار با کامپیوتر رفتم سراغ اپتومتر که برای چشم راستم نیم و چپ بیست و پنج صدم رو تجویز کرد عینک رو سفارش دادم و از چهارشنبه رسما " به جمع چهارچشمی ها اضافه خواهم شد ( با عرض پوزش) .

√ دندانپزشکی داشتم که وقتی می رفتی رو صندلیش می نشستی مثلا" برای عصب کشی و این حرفها باید این دهن و حداقل دو ساعت براش باز نگه می داشتی که رسما" یا سرویس می شدی یا این فک در می رفت و تا چند روز هم این استخونهای فکت درد می کرد بعدش یه کلینیکی پیدا کردم که یه تازه خانم دکتری رو دندونام کار می کرد که وقتی رو صندلیش می نشستی تا فیها خالدون آدم رو خیس می کرد یه بار هم این سوزن عصب کشی اش رو اونقدر تا ته وارد دندونام کرد که از اونور رفت تو لثه هام و من دو متر از جام پریدم هوا بعدش هم می گفت چرا تکون خوردی !! ولی جدیدا یه دندونپزشک دیگه پیدا کردم که تا رو صندلی ننشستی می گه تموم شد پاشو کلا عصب کشی و هر کار دیگه یه ربع بیشتر کار نمی بره و من که در کار عاشق سرعت عمل هستم شیفته این سرعتش شده ام ضمنا" هر کاری هم داشته باشی سریع فرچه اش رو بر می داره و یه جرم گیری هم می کنه !! √ از اینکه احمد باطبی رو در صدای آمریکا دیدم بسیار خوشحال شدم جوانی که نه سال جوانیش را به خاطر بالا بردن لباس خونین دوستش و چند شعار آزادی خواهانه پشت میله های زندان و زیر شکنجه های سخت سپری کرده بود ، اونطور که می گفت درآستانه سکته مغزی مرخصی چند ماهه ای بهش دادند که از این فرصت به عراق و از آن جا به آمریکا مهاجرت کرده است .

√ آنی رو کلاس اسکیت ثبت نام کردیم دو سه جلسه ای رفته کلا" 60 هزار تومن برای 10 جلسه گرفتن با اینکه کلاه و گارد دست و زانوبند داره ولی بعد از خوردن دو سه بار زمین زانوش زخم شده و چون اولین بار بود که پاش زخم می شد حسابی کولی بازی درآورد و می گفت دیگه نمی رم که کمی تشویق باعث شد نظرش عوض شه البته داره کم کم پیشرفت می کنه ...

گروه مستان این روزها نقل محافل است و خواننده این گروه به نام همای هم غوغا می کند .

Labels: ,


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved