<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

گوسفند

با دیدن مراسم تحلیف باراک اوباما و خیلی از صحنه های دیگری که تجمعاتی برای گوش دادن یا دیدن صحنه هایی از این قبیل گرد هم می آیند یاد چوپانی می افتم که برای گوسفندانش نی می نوازد و در این بین داستانهای جذاب یا فریبنده ای هم تعریف می کند و وعده وعیدهایی هم می دهد که تنها سرگرم کننده و شاید به نوعی امیدوار کننده است ، در واقع انسانها بعضا" همچون گوسفندانی هستند که در زمانهای خاص تنها هیجانات بیشتری از خود بروز می دهند . √ داستانی که همه مان با آن آشنایی داریم داستان چوپان دروغگوست چوپانی که چون حوصله اش از یکنواختی کارش سر می رفت برای سرگرمی و با فریاد آی گرگ ، آی گرگ ساکنان منطقه را دور خود جمع می کرد تا با این دست انداختن آنها تفریح کند . √ سرنوشت انسانها شاید به نوعی با سرنوشت گوسفندان گره خورده باشد از زمانی که ابراهیم گوسفندی را به جای فرزندش اسماعیل ذبح کرد و شاید قبل تر از آن ، این تفکر که گوسفندان روی لبه تیغ انسانها حرکت کنند و قربانی حیات انسانها شوند باب بوده ، آیین قربانی کردن که برای ما مسلمانان به عنوان شگون و رفع درد و بلا و نذر و نیاز درآمده از مدتها به عناوین مختلف به اجرا در می آمده ، زیر پای عروس و داماد ، بچه های تازه به دنیا آمده ، حاجی از مکه آمده ، خونه و ماشین نو تازه خریده شده ، مغازه تازه باز شده و این تنها گوسفندان هستند که قربانی می شوند آن هم به روشی واقعا" بی رحمانه ، موجودات زبان بسته ای که با مهربانی کمی آب به آنها می دهیم و بعد با چاقوی سلاخی سرشان را از بدنشان جدا می کنیم تا خون این حیوان مانع از خیلی اتفاقات بدی شود که شاید در آینده اتفاق بیافند گرچه بعضا" دیده شده که به علت داشتن این اعتقاد و البته نداشتن بودجه کافی مرغ و سایر حیوانات را هم قربانی می کنند و خون آنها را به بدنه ماشین و ... می مالند تا از چشم بد به دور بمانند و در واقع در این بین تنها گوسفندان هستند که وجهه بیشتری به رفع و دفع بلا می دهند ! √ جوامع بشری را می توان به گله های بزرگی از گوسفندان تشبیه کرد که احتیاج به شبانی دارند تا آنها را هدایت کند این تشبیه برای من به شخصه خیلی مشخص است بطوریکه مردم همیشه دوست دارند شخصی باشد تا به عنوان هادی هدایت آنها را بر عهده بگیرد یا چراغی باشد برای راه تاریک آینده ! √ به راستی وجه تمایز انسانها با گوسفندان چیست ؟ نیروی عقل ، احساس یا هیچ فرقی نیست یعنی این مغزی که در سخت ترین لایه سر محافظت می شود هیچ کاربردی ندارد ؟ شاید آن طور که باید ، وقت برای پرورش آن صرف نمی کنیم ! یا ناخودآگاه فراموشش می کنیم و یادمان می رود که از آن استفاده کنیم ! چرا خود چراغی نمی شویم برای نشانه گرفتن آینده ؟ √ یادم می آید سالها پیش با دوستی همانطور که پشت چراغ قرمز منتظر سبز شدن چراغ راهنمایی بودیم فردی به شیشه ماشین کوبید و ما در وهله اول متوجه شخصیت محترمی که داشت نشدیم و با لهجه دهاتی همانطور که با اون آقا صحبت می کردیم و یک دقیقه تا سبز شدن چراغ مانده بود از ماشین پرایدی که تازه خریداری کرده بودم به عنوان اولین خرید در تهران یاد می کردیم و برای خنده و سرگرمی به اون آقا گفتیم که ما تازه از دهاتمون اومدیم تهران و گوسفندامون رو فروختیم تا بتونیم این پراید رو بخریم و به خیال اینکه اون آقا با دیدن ماشین نو ما قصد گرفتن شیرینی یا کمکی دارد از خود رفع مسئولیت کردیم و در عین حال بعد از تموم شدن صحبت من و دوستم خیلی مودبانه و با احترام گفت امیدوارم که خدا بیشتر بهتون بده و سلامت باشد و خدانگهداری گفت و رفت و من و دوستم از این طور حرف زدن حسابی خجالت کشیدیم البته این بابی شد برای اینکه ما هر دفعه همدیگر رو می بینیم یا تلفنی صحبت می کنیم یاد اون دوران می افتیم و با همون لهجه دهاتی و از تعداد گوسفندانی که اون فروخته و بچه دار شدن اونها و اینکه چند تا گوسفند فروختی خونه خریدی و چند تا فروختی ماشین خریدی و چند تا فروختی بلیط سفرت جور شد و طویله و آغل تمام اتوماتیک و محل های مناسب برای چرای اونها و خلاصه از هر چیزی با مقیاس تعداد گوسفندان بحث می کنیم . √ در بالا گفتم که این گوسفندان بیچاره درسته که ذبح اسلامی می شوند و رو به قبله سرشون رو می برند و قبلش هم دعای مخصوص قربانی کردن را می خوانند اما به نظر روش کشتن گوسفندان در کشورهای غربی که با شوک الکتریکی انجام می شه و بعد سر از بدنشون جدا می شه قابل تحمل تره اینکه بالاخره آدمها برای بقای خودشون باید گاو و گوساله و گوسفند و ... را ناکار و نوش جان کنند شکی نیست اما این روشهای بی رحمانه برای ذبح حداقل به مذاق من یکی که خوش نمی آید البته شنیدم که در کشتارگاههای ایران هم از شوک الکتریکی استفاده هایی می شود ! √ البته من خودم هم تا حالا چند تا گوسفند رو برای نذر و این حرفها قربونی کردم و بعدش درسته بردم تحویل یتیم خونه ای در بالای شهر دادم و به بی رحمانه بودن این عمل تازه رسیده ام و از این به بعد سعی در اصلاح این رویه دارم گفتم یتیم خونه یادم اومد بگم که من یتیم خونه ای در بالای شهر می شناسم که معمولا" هر وقت کمکی بخوام بکنم می رم اونجا تا خرج بچه های یتیم بشه مثلا در همین ایام ماه رمضان گذشته که ماموریت حمل نذر یکی از بستگان را به اونجا داشتم دیدم که صف ماشینهای آخرین مدل وارد اونجا می شه و بعد از چند دقیقه خارج و هر کدومشون چند صدتا چلوکباب و جوجه کباب و سینی های حلوا و خرما و چایی و خلاصه هر چی که نذر کرده بودند را تقدیم متصدی دریافت نذورات می کردند و ایشان هم جلوی در نشسته بود و هر شخصی که وارد می شد لیست کالاها و غذاهایی که آورده بود را می نوشت و رسید می داد بعدش با خودم گفتم آدم اگه یتیم هم می شه یتیم بالاشهر بشه چون نمی دونید که این آدمها چطوری انبار و یخچالهای یتیم خونه رو پر می کردند حتی قبلا" شنیده بودم که بعضی معلم ها نذر می کنند که خصوصی بیان و به بچه های یتیم درس بدهند و خلاصه اینکه درسته که بچه های اونجا بی پدر و مادر هستند اما آدمهای متمول بالاشهری خوب هواشون رو دارند بهرحال فکر می کنم باید در ادا کردن نذورات البته برای اونهایی که اعتقاد دارند اول از محلی که می خواهند این نذر رو ادا کنند اطمینان حاصل شود . √ دختر زیبایی که حدودا" 10 ساله به نظر می رسید در پمپ بنزین اسکاچ می فروخت سه تا هزار تومن من داشتم بنزین می زدم و هنوز چهره اش را ندیده بودم که دیدم داره به شیشه طرف شاگرد می زنه و اصرار در خرید داره همونطور که بنزین می زدم و سرم پایین بود بهش گفتم نمی خوان ، نگاهمون به هم گره خورد و گفت که چرا می خوان و دیدم که همسرم در ماشین رو باز کرده و ازش اسکاچ می خره هر دومون محو در زیبایی اون شده بودیم و حسرت آینده اون رو که مثل یه بره کوچیک بود رو می خوردیم و اینکه ممکنه گیر چه گرگهایی بیافته ! √ از جلوی یکی از رستورانهای معروف شهر در ایام محرم می گذشتم که چشمم به جسد بزرگی افتاد که کنار خیابان و جلوی رستوران در حال سلاخی شدن بود ( قتل در ملاء عام ) و از بس این گاو بزرگ بود که قصاب رفته بود تو شکمش و داشت تر و تمیزش می کرد تا شام سینه زنان گرسنه را ردیف کند . √ از بحث گوسفندی اومدم بیرون ، می بینید ؟ این گوسفنده که فعلا" داره من رو دنبال خودش می کشه و از بحث گوسفندی به چه بحثهایی که نمی شود رسید !! آخرشب عید قربان که از خیابانهای تهران می گذشتم در گوشه گوشه شهر هنوز بودند گوسفندانی که از دست قاتلانشون قصر در رفته بودند حتما" هستند افرادی که آنها را خریداری می کنند و در جشنهایشان آنها را قربانی و بر سر سفره های رنگینشان درسته و پخته شده تزیین خواهند کرد گوسفندان هم مثل انسانها همیشه محکوم به زوالند همه جانداران اینطور هستند و فقط سرنوشتشان متفاوت است . √ به نظرم فرق دیگر ما انسانها با گوسفندان در این است که ما شاید می فهمیم و سلاخی می شویم و اونها بدون این شعور کشته می شوند شاید این تراژدی را هم شنیده باشید که وقتی یکی از گوسفندان راهی را می رود بقیه هم دنبالش می افتند و خیلی پیش اومده که گله هایی از گوسفندان یکی پشت دیگری بر اعماق دره ها سقوط می کنند و می میرند که از این بابت بعضی از آدمها مثل همان گوسفندهای بی درک و شعورند . √ پشت وانتی گوسفندی را دیدم که تنها مانده بود همسفرش را سلاخی کرده بودند و او در پشت وانت پرسه می زد ، دقت کردم قصاب پشم گوسفند رو به شکل توپی بسته بود و پشت وانت کنار گوسفند زنده انداخت و اون گوسفند با پشم گلوله شده اون فوتبال بازی می کرد البته واقعا" نمی دونم که اون می فهمید که روزی خودش به سرنوشت اون دچار می شه یا درد کشته شدن اون رو احساس می کرد ؟!! فکر کنم تا حالا دیگه خوردنش !! √ الان هم یک ردیف آگهی روزنامه همشهری مربوط به فروش گوسفند زنده با قصابه که زمانی این تبلیغ مفهوم خاص خودش رو داشت که نمی دونم الان هم هست یا نه ! و شما فقط با یک تماس گوسفند رو تحویل می گیرید ، طریقه حمل اونها هم که در نوع خودش بی نظیره می بندنشون ترک موتورو می برنشون برای سفر آخرت !! √ خوبه کسی نیست که برای بقایش بخواد آدم بخوره ! فقط بعضی ها هستند که برای بقاشون مثل زالو خون آدمها رو می خورند که الهی کوفتشون بشه ... √ برنامه 90 و عادل فردوسی پور باعث شد تا یکی از وبلاگیست ها مطلب جالبی در این خصوص بنویسه حتما" بخونید ! √ کارتون shaun the sheep رو می دیدم این کارتون که هنرپیشه اصلیش گوسفند شیطون نازیه و عکسش اون بالاست و عروسکش هم تو بازار هست داستانهای جالبی داره و من بعد از اون همه کارتونهای قدیمی و پرخاطره و میان این همه کارتونهای بی مزه امروزی عاشق این کارتون شده ام پیشنهاد می کنم حتما" ببینید ...

shaun the sheep

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved