<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://draft.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

قانون بزرگ
مقبره کوروش

اين بار تمدن فرزند خود را در سرزميني به تاريخ تقديم مي کرد که نه سرزمين فلاسفه و نه سرزمين پيامبران بود. اين بار تمدن فرزند متفاوت خود را در سرزميني از جنس سوم به تاريخ مي سپرد. آن گاه که بابلي ها مانند چکش دنيا را در هم مي کوبيدند و مصري ها هزاران هزار انسان را با نام برده به پاي ايزدان سنگي سر مي بريدند و يونانيان شمار برده ها را امتياز اشرافيت مي دانستند، تمدن نيز جنسي ديگر و تفکري ديگر و قانوني ديگر را طلب مي کرد. تمدن نياز خود را در سرزمين سوم، ايران، و در شمايل شخص سوم، کوروش بزرگ، به تاريخ عرضه کرد. کوروش بزرگ تفاوت خود را با ديگر حاکمان و حاکمان پيش از خود به نهايت رساند و حرفي نو، که نو ماند و بدعتي انسان محور را بنيان نهاد و قانون بزرگ را اعلام داشت. کوروش بزرگ در قانون بزرگ چنين اعلام داشت؛ «منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، سومر و اکد و چهار گوشه جهان، پسر کمبوجيه، شاه بزرگ انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبيره چيش پيش، شاه بزرگ، شاه انشان، از دودماني که هميشه شاه بوده اند و فرمانروايي آنان را خداوند گرامي مي دارد و با خشنودي پادشاهي او را خواهانند. آن گاه که بي جنگ و آشتي جويان به بابل اندر شدم، همه مردم گام هاي مرا با شادماني پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر اورنگ شهرياري نشستم.

مردوک، سرور بزرگ، مهر دل هاي پاک مردم را به من که دوستدار بابل هستم گروانيد، زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم و هر روز در پرستش او کوشيدم. ارتش بزرگ من با صلح و آرامي در بابل گام برمي داشتند. من نگذاشتم کسي در سراسر سرزمين هاي سومر و اکد ترساننده باشد و رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. وضع بابل و وضع جايگاه هاي ورجاوند آن، دل مرا لرزاند. من براي صلح کوشيدم. نبونيد مردم درمانده بابل را به بردگي کشيده بود، کاري که شايسته آنان نبود. من برده داري را برانداختم، به بدبختي آنان پايان بخشيدم، فرمان دادم که همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. من فرمان دادم هيچ کس اهالي شهر را از هستي ساقط نکند. مردوک از کردار من خشنود شد. او بر من، کوروش، که ستايشگر او هستم، بر پسر من کمبوجيه و همچنين بر همه سپاهيان من برکت و مهرباني اش را ارزاني داشت. ما همگي شادمانه و در صلح و آشتي جايگاه والايش را ستوديم. به فرمان مردوک همه شاهاني که بر اورنگ شاهي نشسته اند و همه پادشاهان سرزمين هاي جهان، از درياي بالا (مديترانه) تا درياي پايين (خليج فارس)، همه مردم سرزمين هاي دوردست، همه پادشاهان آموري، همه چادرنشينان، مرا خراج گزارند و در بابل بر من بوسه زدند.

من شهرهاي آگاده، اشنوبا، زمبان، متورنو، دير، سرزمين گوتيان و شهرهاي کهن آن سوي دجله را که ويران شده بودند، از نو ساختم. من بابل و همه شهرهاي ورجاوند را در فراواني پاس داشتم. درماندگان باشنده بابل را که نبونيد به رغم خواست خدايان اسارت داده بود نه شايسته ايشان، درماندگي هايشان را درمان کردم و از بيگاري برهانيدم. فرمان دادم همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و کسي آنان را نيازارد. خداي بزرگ از کردار من خشنود شد. او برکت و مهرباني اش را ارزاني داشت. من همه شهرهايي را که ويران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم همه نيايشگاه هايي را که بسته شده بود بگشايند. همچنين تنديس خدايان سومر و اکد را که نبونيد بي ترس از خداي بزرگ به بابل آورده بود، براي خشنودي مردوک، به شادي و خرمي به نمايشگاه هاي خودشان بنشاندم، بشود که دل ها شاد شود. همه مردماني که پراکنده و آواره شده بودند به جايگاه هاي خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگي فرا خواندم. باشد که دل ها شاد گردد و هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم زندگاني بلند خواستار باشند. بشود که سخنان نيک خواهانه برايم بيابند. بشود که آنان به خداي من مردوک بگويند؛ به کوروش شاه، پادشاهي که تو را گرامي مي دارد و پسرش کمبوجيه، جايگاهي در سراي سپند (بهشت) ارزاني دار. بي گمان در روزهاي سازندگي، همگي مردم بابل پادشاه را گرامي مي داشتند و من همه مردم را در زيستگاه در صلح و آرامش بنشاندم. باري بزرگ شهر بابل را استوار گردانيدم. ديوار آجري خندق را که هيچ يک از شاهان پيشين با بردگان به بيگاري گرفته شده، به پايان نرسانده بودند، به انجام رسانيدم. دروازه هايي بزرگ براي آنها گذاشتم با درهايي از چوب سدر پوشيده از مفرغ...» در اينجا قسمت نخست قانون کوروش بزرگ به پايان مي رسد و ايشان در بخش دوم به وضع و شرح بيانيه حقوق بشر خود اقدام مي ورزد که متن آن به اين شرح است. «اينک که به ياري مزدا تاج پادشاهي ايران و بابل و کشورهاي چهارگوشه جهان را برسر گذاشته ام، اعلام مي کنم؛

دين ها و آيين هايي که من پادشاه آنها هستم گرامي خواهند بود و من نخواهم گذاشت که فرمانداران و زيردستان من دين و آيين ملت هايي را که من پادشاه آنها هستم کوچک نمايي کنند يا به آنها توهين کنند. من از امروز که تاج بر سر نهاده ام، تا روزي که زنده هستم و مزدا پادشاهي را بر من روا دارد، هرگز پادشاهي خود را بر کسي تحميل نخواهم کرد، و هر ملت آزاد است که مرا به پادشاهي خود بپذيرد يا نپذيرد. و هر گاه مرا پادشاه خود نخواهد، من براي پادشاهي بر آن ملت جنگ نخواهم کرد. من تا روزي که پادشاه ايران و کشورهاي چهارگانه هستم، نخواهم گذاشت کسي بر ديگري ستم کند و اگر کسي ستم ديد، من حق او را از ستمگر خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. من تا روزي که پادشاه هستم، نخواهم گذاشت زمين و خانه يا دارايي ديگري را به زور يا جور ديگري بدون پرداخت بهاي آن و خشنودي دارنده دارايي از آن خود کند. من تا روزي که پادشاه هستم، نخواهم گذاشت که کسي کس ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد، وي را به کار وادارد. من امروز اعلام مي کنم که هر کس آزاد است که هر ديني را که گرايش دارد بپرستد و در جايي که خواستار است سکونت کند، به شرط اينکه در آنجا حق کسي را غصب نکند و هر شغلي را که ميل دارد پيشه کند و دارايي خود را هر جور که خواستار است به مصرف برساند، به شرط اينکه آسيبي به حقوق ديگران نزند.

من اعلام مي کنم که هر کس پاسخگوي کردار خود مي باشد، و هيچ کس را نبايد براي گناهي که يکي از خويشاوندانش کرده مجازات کرد. مجازات برادر گناهکار و وارونه آن قدغن است و اگر يک فرد از خانواده و طايفه يي گناهي کرد، فقط گناهکار بايد مجازات شود نه ديگران.

من تا روزي که به ياري مزدا پادشاهي مي کنم، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به غلامي و کنيزي بفروشند و فرمانداران زير دست من بايستي که در حوزه فرمانروايي و ماموريت خود از فروش و خريد مردان و زنان به غلامي و کنيزي جلوگيري کنند و رسم بردگي بايد به کلي از جهان برافتد. و از مزدا خواهانم که مرا در راه اجراي تعهداتي که نسبت به ملت هاي ايران و بابل و ملت هاي چهار گوشه جهان بر دوش گرفته ام، پيروز گرداند.» در اينجا بيانيه حقوق بشر که بخش دوم قانون کوروش بزرگ است نيز به پايان مي رسد. کساني که دغدغه حقوق بشر را دارند، مي توانند با رجوع به قوانين و عملکردهاي پادشاهان، حاکمان، فلاسفه و دانشمندان در طول تاريخ تا به امروز به اين واقعيت مسلم دست يابند که اين حقوق حياتي داراي چه تاريخي است و ريشه در انديشه چه کسي دارد؟ در قانون و بيانيه حقوق بشر کوروش بزرگ براي نخستين بار شاهد اعلام الغاي برده داري هستيم. ملغي ساختن قانون نوشته و همچنين نا نوشته برده داري که جزء لاينفک نهاد بشر به شمار مي آمده است آنچنان نو و انسان محور و به عبارت فني تر «اومانيست» است که تا آن زمان «قانون الغاي برده داري» سابقه نداشته است. در همين راستا در قانون کوروش بزرگ حقوق بشر، حقوق بشر است و حقوق بشر فارغ از جنسيت، نژاد و مذهب است و در اين قانون بزرگ نمي توان حتي يک مورد را شاهد بود که در آن نسبت به جنسيت، مذهب و نژادي خاص تبعيض قائل شده باشد. در اين بيانيه و در اين حقوق، زن و مرد و تمامي نژادهاي بشري و پيروان تمامي مذاهب انسان و برابر بوده و مشمول حمايت قانون بزرگ هستند.

پ . ن : روزنامه اعتماد

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved