<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7895323\x26blogName\x3d%D9%87%D9%85%D8%B3%D9%81%D8%B1\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dLIGHT\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://hamsaafar.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://hamsaafar.blogspot.com/\x26vt\x3d-7349916076664081182', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>




Previous Posts


Links

Favorite Links

Archives

Support By


همسفر

سرقت

اين سينما رفتن ما هم شده به قولي خاطره اين بار كه هوس هلو كرده بودم به اتفاق همسر محترم در خيابان مجاور سينما پارك كردم و 2 ساعتي هم ماشين را به امان خدا رها كردم و رفتم جايتان خالي در سينما كلي خنديديم و فيلمي را كه ايرج طهماسب كارگرداني كرده بود و حميد جبلي و شهره لرستاني نقش اصلي آن بودند را ديديم سانس شروع فيلم ساعت 17 بود و ماجراي اين فيلم با اين مضمون شروع مي شد كه جد اندر جد يك خانواده شب قبل از اينكه بميرند خواب مي بينند كه مرحوم خواهند شد و بايد راس ساعت 5 زير درخت هلو و هلو در دست بخوابند در اين هنگام باد شديدي شروع به وزيدن خواهد كرد و كسي كه زير درخت هلو خوابيده خواهد مرد بهرحال پس از پايان فيلم به سمت ماشين حركت كردم و غافل از همه جا به سمت منزل رفتم در حين راه بر اثر عبور از روي دست انداز و بالا پريدن صندوق عقب در گوشه اي از خيابان پارك كردم، شصتم خبردار شده بود كه در ، صندوق عقب ماشين اتفاقي افتاده است ولي خودم رو به اون راه زدم و تا در صندوق را باز نكرده بودم به خودم گمان بد راه ندادم چشمتان روز بد نبينه كه پس از اينكه شكستگي قفل صندوق عقب رو ديدم و موكت صندوق عقب رو كنار زدم نه زاپاس رو ديدم نه جك نه آچارچرخ و خيلي وسائل ديگه برگشتم به محل سرقت ياد تاكسي سمندي افتادم كه داشت اونور خيابون با اينكه تابلوي شستن اتومبيل ممنوع داشت ماشينش رو مي شست ياد اون مرد قد كوتاه سيبيلو ! اي نامرد! كار خودش بود 100 درصد مطمئن بودم ولي جا تر و بچه نبود با خودم گفتم حالا چكار كنم ؟ چون تا حالا با اين مساله مواجه نشده بودم . خلاصه چند تماس گرفتم و بالاخره فهميدم بايد زنگ بزنم پليس 110 اونها هم سريع خودشون رو رسوندند گزارشي تهيه كردند و اظهارات من رو شنيدند و از من تعهد گرفتند كه ظرف 24 ساعت خودم رو به كلانتري محل جهت اعلام جرم معرفي كنم با خودم گفتم گاوم زاييد بهرحال فهميدم كه مي شه همون موقع كه حدودهاي ساعت 9 شب بود به كلانتري برم اونم من كه تا به حال پام تو كلانتري نرفته بود افسر تحقيق بعد از اينكه منو كمي بالا پايين فرستاد و براي فتوكپي و ... چپ و راست كرد گفت كه فردا بيا اين گزارش رو بگير كه بعد از خواهش و تمنا و اينكه بابا دمت گرم شيريني شما محفوظه و 5 چوب مايه گزارش رو تحويل گرفتم و رفتم تا ببينم اين نحسي ساعت 5 كه از فيلم شروع شد و تركشش به ماشين بنده خورد تمام مي شود يا نه !

Labels:


Referring Sites

referer referrer referers referrers http_referer
©2004-2012 Hamsaafar - Weblog - All Rights Reserved